نيويورك تايمز طى يك نظرسنجى كه از خانم هاى علاقه مند به ادبيات و خوانندگان حرفه اى انجام داده بود، «عاشق» و «درد» نوشته مارگريت دوراس را جزو محبوب ترين آثار فرانسوى در اين چند سال اعلام كرد. چند سال پيش رمان «زندگى در پيش رو» نيز جزو محبوب ترين ها اعلام شد. در اين نظرسنجى از خوانندگان خواسته نمى شود كه به كتاب هايى اشاره كنند كه هرگز به پستوها سپرده مى شوند و هميشه در دسترس باقى مى مانند و هر چند وقت يك بار هم آدم هوس مى كند كه دوباره سراغشان برود. دوراس در اروپا مخصوصاً فرانسه از محبوبيت زيادى برخوردار است البته در ساير كشورهاى اروپايى و مخصوصاً فرانسوى زبان هم جزو نويسندگانى است كه كتاب هايش در بهترين نقطه كتابفروشى قرار مى گيرند. با وجود كثرت نويسندگانى كه آثارشان هر روز در اين قاره بزرگ چاپ مى شود اشاره به نام يك نويسنده فرانسوى كه سال ها از مرگش مى گذرد، به نظرم جالب است. در مورد «درد» به جرأت مى توان گفت حال و هوايى كه دوراس در اين داستان ارائه مى كند تا حد زيادى وامدار فضايى است كه در آن زندگى كرده است. دوراس نويسنده نوگراى فرانسوى به هر حال سال هاى جوانى اش را در بحبوحه جنگ جهانى دوم سپرى كرد و قطعاً توقع اين كه سايه سال هاى سخت جنگ بر داستان هايش نيفتاده باشد، بعيد است. دوراس سال هاى سخت جنگ را عميقاً درك كرده است. از همين رو بعدها مشاهدات خود را درون داستان هايش گنجانده است. او سخنگوى نسلى است كه همه دلبستگى هايشان را در پس صداى بمب ها و خانه هاى ويران جا گذاشته اند. او در مجموعه «درد» انگار وظيفه دارد به اين مقوله بپردازد. طورى كه انگار همه چيز از ضمير ناخودآگاهش برخاسته است. داستان هاى او در اصل با متن كارى ندارد، بلكه به روايت حاشيه ها مى پردازند، او به تلفات و پيامدهاى هر حادثه اى اشاره دارد، اما نه به شيوه گزارش روايت همينگوى. نويسنده بيش از هر چيز به نابودى عاطفه و احساس در ميان جنگ در اين مجموعه تأكيد مى كند. زندگى در داستان هاى او به حدى سخت است كه جايى براى انديشيدن بر فراترها باقى نمى گذارد. عنوان داستان كاملاً از محتواى آن گرفته شده است. تباهى و زوال تفكر و انديشه بر اثر جنگ، بر جسته ترين نكته اى است كه در تمام طول داستان نمود دارد. «درد» ماجراى زنى است كه در آخرين روزهاى جنگ جهانى دوم در انتظار بازگشت همسرش از اردوگاه هاى اسراى آلمانى است. انتظار و سوختن در تب ديدار، نقطه اوج داستان است، اما اين بار انتظار به معنى چشم به راه بودن نيست، انتظار در اين داستان معناى زوال و مرگ مى دهد. زن مطمئن است كه در لحظه ديدار همسرش مى ميرد، انگار برخلاف معناى هميشگى كه صلح به زندگى مى بخشد اين بار صلح نويد مرگ است.
|