مروري بر كتاب
ﻧﯿﭽﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺗﺎزه اي اﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﯿﺮوي بیاﻧﺶ از افلاطﻮن ﻛﻤﺘﺮ ﻧﯿﺴﺖ. ﻣﻲ ﺗﻮان ﻧﺘﯿﺠﻪ ھﺎي فلسفه او را ﻣﺤﻜﻮم ﺳﺎﺧﺖ اﻣﺎ ھﺠﻮھﺎ و اﺳﺘﻌﺎره ھﺎي درﺧﺸﺎن، ﻣﺠﺎدﻟﻪ ھﺎي باﺷﻜﻮه و ﺗﺠﺮبه ھﺎي ﭘﻲ در ﭘﻲ او را در زﻣﯿﻨﻪ ﺳبک ﻧﻤﻲ ﺗﻮان رد ﻛﺮد.در ﺧﻮاﻧﺪن آﺛﺎر ﻧﯿﭽﻪ دو ﻧﻜﺘﻪ ﭘﯿﺶ از ھﺮ ﭼﯿﺰ به ﭼﺸﻢ ﻣﻲ آﻳﺪ: ﻳﻜﻲ ﻧﺎب بودن و اﺻﺎﻟﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ھﺎي او و دﻳﮕﺮي ﺗﺠﺮبه دﻟﺨﺮاش زﻧﺪگاﻧﻲ اش ﻛﻪ وقف بیان اﻧﺪﻳﺸﻪ ھﺎ و اﺣﺴﺎﺳﺎت ﺷﻮراﻧﮕﯿﺰ وي گشته اﺳﺖ... عبارت دجال در عهد جدید چندین بار تنها در رساله یوحنا آمدهاست و مقصود کسی است که با مسیح مقاومت یا ضدیت میکند. و مدعی آن باشد که خود در جای مسیح است. بدون شک «دجال»او همان گونه که خود نیز می گوید کتابی است برای چشم باز کردن ، دوباره دیدن ، دوباره خواندن و به عبارتی بازسنجی تمامی ارزش هایی که سال های طولانی حقیقت می پنداشته ایم! نیچه تهدیدی را از جانب مسیحیت در می یابد ...تهدیدی که در مقابل ابر انسان نیچه قد علم میکند،رعب و وحشت می آفریند و تسلیم شدن در برابر آن،تباهی انسانیت را به همراه دارد! از دیدگاه او ، این تباهی گرفتار نوع آدمی میشود؛نظیر پاسکال فیلسوف و ریاضی دان فرانسوی-که باور کرده بود خردش به دلیل گناه موروثی تباه شده است. در حالی که نیچه می پندارد که خود مسیحیت او را تباه کرده است! نیچه میکوشد در دجال خود،مقدمات بیگانگی انسان با خواسته ها و حقایق زندگی اش را به روشنی نشان دهد. او انسان را ترغیب می کند به این که به انسانی آفرینشگر و به عبارتی به انسانی ایده آل یا ((ابر انسان))تکامل یابد...خود را بسازد...ماهیت بخشد و از تباهی رها سازد. آدمی نیاز به ژرف نگری و چشمانی بیناتر برای رسیدن به ارزش های والای انسانی دارد اما...انسان امروزی تباهی را دریافته و با این حال تمام امور به همان روال گذشته است! و .... دجال را باید خواند...باید با نگرشی جدید زیست...زمان ، زمانِ بازسنجی تمامی ارزش هاست!
|