جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  02/03/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
معرفي كتاب > تاریخ و جغرافیا > ایران

خاطرات و اسناد (جلد سوم)
نويسنده: سيف الله وحيدنيا
ناشر: وحيد
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 230
اندازه كتاب: وزیری - سال انتشار: 1369 - دوره چاپ: 1
کد کتاب: 103742

فروخته شد - موجود نمی باشد
کمیاب یا دست دوم - کیفیت : خوب

امتیاز آی کتاب به این کتاب:

امتیاز دهی به این کتاب:

مروري بر كتاب
نوشته ها و خاطرات مستند تاریخی و اسناد و عکسهای معتبر

سيدصالح حلاوي‌، أهل حله‌، واعظي بود كه از طرف‌ِ انگليسها در كويت تبعيد شده و آنجا ساكن بود و همه روزه در «حسيني 'ة شيعيان‌» منبر مي‌رفت و در مصيبت حضرت زهرا-س- (در أيام شهادت آن حضرت) روضه مي‌خواند و از سني‌هاي‌ِ مستمع گريه مي‌گرفت‌!

از فصاحت و قدرت بيان آن سيد (كه حقيقتاً پهلوان خطابه بود) خيلي تعجب كردم و با سيد رفيق شدم‌...

چند سال بعد از آن تاريخ‌، من به زيارت كربلا مشرف و زمستان 1304 شمسي را در كوفه ماندم‌.

روزي‌، همان «سيد صالح‌» در كوفه به ديدنم آمد و معلوم شد از تبعيدِ كويت نجات يافته و در كوفه سكونت اختيار كرده است‌.

از وضعش پرسيدم‌.

قسم خورد كه‌: ديشب‌، زن و بچه و خودم گرسنه خوابيديم‌!!

بسيار متعجب و متأثر شده‌، سبب را پرسيدم‌.

گفت : در مجلسي به منبر رفتم‌.

«آقا سيد أبوالحسن اصفهاني‌» از پاي منبرِ من برخاست و رفت.

خبر اين حركت‌ِ آقا نسبت به من شايع شد و اَحَدي ديگر مرا دعوت نكرده در نتيجه با فلاكت دست به گريبان هستم‌.

ألبته هر چه مقدور بود بجا آورده‌، عصر، نجف رفته با «آقا سيد أبوالحسن‌» نماز خواندم و به ايشان گفتم : باقلا و گوشت بره و... داريم (براي آمدن به كوفه از ايشان دعوت كردم‌).

فرمود : فردا من كوفه منزل شما مي‌آيم و تشريف آورد.

بعد از صرف غذا و خواب‌، به ايشان‌، ملاقات‌ِ سيد صالح و سرگذشت‌ِ او را عرض كردم‌.

فرمود : بلي‌! نظر به اينكه هرچه حرف در دهانش بود بدون دقت و تأمل مي‌گفت (به اين جهت من مجلس او را ترك نمودم‌).

عرض كردم‌: ألبت ه حق با «آقا» بوده أما از نتيجة عمل‌ِ آقا نسبت به سيد، به زن و بچه‌هايش كه گرسنه مانده‌اند هم فكري فرموده‌ايد؟!

چند لحظه تأمل نموده بعد فرمودند : اين هم مطلبي است‌!

ديگر صحبتي نشد.

در خدمت ايشان به «نجف‌» آمديم‌.

بعد از أداي نماز با ايشان به حرم مشرف شدم و «آقا سيدمحمد» معروف به «پيغمبر» را كه از اصحاب‌ِ حضرت سيد بود، ملاقات و ايشان را كناري برده‌، داستان را برايش تعريف كردم و از او كمك طلبيدم‌.

بعد از دو روز خبر داد كه كار را تمام و اصلاح كردم و قرار شد شب‌ِ جمعة آينده بعد از نماز مغرب و عشأ «آقا سيدصالح‌» منبر برود و «آقا» هم پاي‌ِ منبر بنشينند و استماع نمايند!

همانطور شد! من هم رفتم و پس از خاتمه منبر در خدمت «آقا» به منزل ايشان رفتيم‌.

حضرت سيد به «آقا سيدمحمد پيغمبر» فرمود :

اشخاصي كه ميهماني مي‌دهند، حالا وقت ميهماني دادن آنها است‌.

فوري عرض كردم :

اشخاصي كه در ميهماني بايستي باشند، معين فرمائيد و فردا كه جمعه است‌، تشريف بياوريد.

ايشان قريب پنجاه نفر را به «سيدمحمد پيغمبر» فرمودند.

من هم براي تدارك‌، فوري به كوفه رفتم و بسياري از ايرانيان كه با عيال به زيارت آمده و زمستان هم توقف نموده بودند (مانند من‌، در كوفه منزل گرفته‌، سكونت داشتند) همان شب به همة آنها خبر داده‌، تماماً در تدارك‌ِ فردا، همدست شدند.

فردا دو ساعت به ظهر مانده «حضرت آقا» تشريف آورد.

آدَم‌ِ خود را دنبال «آقاسيدصالح‌» فرستادم كه «آقا» تنها هستند. ...


كتاب هايي در اين زمينه

تولد امپراطوری پارس
   

تاریخ سیاسی ایران
   

ایران و امریکا:گذشته شکست خورده و مسیر آشتی
   

پنجره اي به گذشته
   

رازهای ایران زمین
   

رازهای پنهان در جنبش جنگل
   

كتاب هايي در اين زمينه       فهرست کتاب های این گروه


راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837