جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  08/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
معرفي كتاب > ادبيات > داستان هاي خارجي

برفهاي كيليمانجارو
نويسنده: ارنست همينگوي - شجاع الدين شفا
ناشر: امير كبير
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 76
اندازه كتاب: رقعی - سال انتشار: 1336
کد کتاب: 104083

فروخته شد - موجود نمی باشد
کمیاب یا دست دوم - کیفیت : خوب

امتیاز آی کتاب به این کتاب:

امتیاز دهی به این کتاب:

مروري بر كتاب
همینگوی در اين داستان درد و رنج مردی زخمی به اسم هری را که پایش قانقاریا گرفته شرح دادهاست. او دردهای مادی و معنوی هری را به تصویر کشیده و خاطرات گذشته اش را در لحظه های رها شدن از درد بیان کرده است. این داستان تلفیقی از دردمندی آدمی و بیرحمی طبیعت است.

کليمانجارو کوه پوشيده از برفي است که ۶ هزار متر ارتفاع دارد و مي‌گويند بلندترين کوه افريقاست. قلة شرقي آن ماسايي «نگاجه‌نگايي» يا خانة خدا نام دارد. نزديک اين قله لاشة خشک‌ شدة و يخزدة پلنگي قرار دارد. کسي توضيح نداده که پلنگ در اين ارتفاع دنبال چه چيزي بوده است.

مرد گفت: «خوبيش اينه که درد نداره. آدم از همين موضوع مي‌فهمه که شروع شده.»
«جدي مي‌گي؟»
«آره. باوجودي اين، از بوش معذرت مي‌خوام، حتما نارحتت مي‌کنه.»
«نه، فکرشو نکن، اصلا فکرشو نکن.»
مرد گفت: «نگاه‌شون کن، مي‌خوام ببينم منظره‌شه يا بوش که اين‌ها رو مي‌کشونه اينجا؟»

تخت سفري که مرد رويش خوابيده بود در ساية وسيع يک درخت ميموزا قرار داشت و مرد همان طور که از توي سايه نگاهش را به تابش شديد دشت دوخته بود، سه پرندة بزرگ را مي‌ديد که به حالت شومي چمباتمه زده‌اند، و ده دوازده تاي ديگر هم در آسمان چرخ مي‌زدند و همين که مي‌گذشتند سايه‌هاي سريعي مي‌انداختد.

مرد گفت: «روزي که کاميون خراب شد سر و کلة اين‌ها هم پيدا شد. امروز اولين باري‌يه که چندتاشون نشسته‌ن رو زمين. اول چرخ زدن‌شونو خوب تماشا کردم تا هر وقت خواستم بتونم تو يه داستان بيارم‌شون. الان ديگه اين حرف‌ها خنده داره.»
زن گفت: «کاش دست بر مي‌داشتي.»
مرد گفت: «فقط دارم حرف‌شو مي‌زنم، آخه، گفتنش آسونه. اما نمي‌خوام ناراحتت کنم.»
زن گفت: «خودت هم مي‌دوني که من ناراحت نمي‌شم. چيزي که هست ازين عصباني‌ام که کاري از دستم بر نمي‌آد. فکر کنم تا اون‌جا که بشه بايد خونسرد باشيم تا هواپيما برسه.»
«يا تا هواپيما نرسه.»
«بگو من چه کار مي‌تونم بکنم. حتما يه کاري هست که از من بر مي‌آد.»
«پاي منو بکن بنداز دور. تا ديگه جلوتر نره، گو اينکه شک دارم. يا با گلوله کارمو بساز. حالا که تيرانداز ماهري هستي. انگار خودم تيراندازي به‌ت ياد دادم.»
«خواهش مي‌کنم اين حرف‌ها رو نزن. نمي‌خواي يه چيزي برات بخونم؟»


كتاب هايي در اين زمينه

زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

بی خانمان
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

دوستان قدیمی
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

غروب فرشتگان
   

انتقام فیثاغورث ؛ رازی از تاریخ ریاضیات
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

یک روز دیگر ؛ کتاب گویا
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

كتاب هايي در اين زمينه       فهرست کتاب های این گروه


راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837