مروري بر كتاب
مجموعهي حاضر حاوي مقالاتي در خصوص ميراث حكمي و معنوي ايراني از سدهي چهارم هجري به بعد است. در اين مقالات نويسنده به بررسي فلسفهي ايراني و نمايندگان عرفان و آرا و انديشههاي آنان ميپردازد. فكر معنوي و الهي گون ايراني از ادوار كهن تا به امروز به حيات خود ادامه داده و هرگز در هيچ زماني ساکن و ساكت نشده است. اين جريان به نسبت محيط هاي اجتماعي و ميزان مساعدت زماني و مكاني در زي و پوشش مكاتب مستعد و مختلف پديدار گشته است. دركل اين معنويت و انديشة باطني الهي گون كه مبتني بر توحيد(اهورا مزدا يا مزدا اهورا كه برپاية خير و صلاح مطلق است)، وجود و بقاي روح، و باور معاد است، در ساختارهاي گوناگوني كه حاملان و عاملان اين انديشه بودند جريان داشته است و توان گفت که بن مايه هاي انديشه و حكمت ايرانيان از ديرباز بر همين مدار استوار بوده و سينه به سينه انتقال يافته است. جرياني معنوي كه در ساختارهاي انديشة علمي و عملي حكماي خسرواني و پهلوي يا مهري و زردشتي ساري و جاري بوده و صورت نارسا و ناقص آن در ادوار بعدي در حكمت و الهيات ماني و مزدك عرض وجود کرده است. ادامة همين روند را، بعد از اسلام در تطبيق اساسي با ساختارهاي روحي و معنوي، و در حكمت و عرفان و پند پيران و نصيحت نامه ها، و در ميان متصوفه و اهل فتوت، جوانمردي، عياري گري، و نيز در افكار فلسفي فرزانگاني مانند فارابي، رازي و فلسفة مشرقي ابن سينا و حكمت اشراقي سهروردي مي توان ديد که نهايتاً در حكمت عرشية ملاصدراي شيرازي و پيروانش به انحاي مختلف آشكار گرديده است....
|