مروري بر كتاب
... نام پسرم باید سمیر باشد. و می خندد. خنده ای بر لب دارد که نیمی از آن گویای اندوه است و نیمی دیگر گویای سپاس؛ لبخندی که تنها دریا آن را می شناسد... این کتاب در 22 فصل نوشته شده که هر کدام از عناوین فصلها نام دوره ای از زندگی سمیرا را نشان می دهد. ماجرای "سمیرا و سمیر" در کشور افغانستان می گذرد. همسر یکی از فرماندهان جنگ آبستن است. بچه او دختر از آب در می آید و این مسئله برای فرمانده ای که مردم او را مظهر مردی و مردانگی می شمارند ننگ بزرگی است. پدر و مادر نام نوزاد را سمیرا می گذارند و با هم قرار می گذارند جلوی دیگران او را سمیر صدا کرده و وانمود کنند فرزندشان پسر است و در آینده جانشین شایسته ای برای پدر خواهد بود. پدر دخترش را مانند یک پسر بزرگ می آورد. سمیرا در مکتب دل به پسر همکلاسی اش می دهد اما کار به این سادگی ها نیست؛ خواهر آن پسر که سمیرا را پسر برازنده ای می بیند شیفته سمیرا می شود و...
|