- الو.
- بفرمایید.
- سلام دخترم.
- سلام؛ بفرمایید.
- آموزشگاه موسیقی؟
- بله.
- می تونم با آقای کیا صحبت کنم؟
- ایشون تشریف ندارن.
- چطور؟
- چی چطور؟
- چرا تشریف ندارن؟
- امروز؛ روز کاریشون نیست.
- آهان فکر کردم خدای نکرده گرفتاری براشون پیش آمده.
- شما امری داشتین؟
- ببخشید! شما به ساز واردید؟
- برای نوه تون می خواین؟
- نه؛ برای خودم.
- چه خوب.
- می خوام بدونم کی درس میده؟
- چه سازی؟
- ساکسیفون.
- ...
- دارین می خندین؟
- ...
- الو؟
- هاها – نه؛ ببخشید. آب دهنم پرید توی گلوم.
- نفرمودید؟
- چی رو؟
- کی ساکسیفون درس میده؟
- اینجا؟
- خب آره دیگه.
- اینجا کسی ساکسیفون درس نمیده.
- پس چرا آقای کیا اینهمه تعریف آموزشگاه را می کرد.
- نظر لطفشونه. ولی شما مستحضرید که...
- که چی؟
- که ساکسیفون ساز سنتی نیست.
- شما سنتی کارید؟
- بله ما در اینجا بیشتر سازهای ایرانی را آموزش می دیم.
- کی گفته ساکسیفون غربیه؟
- ...
- اصلاشما ریشه همه چیز را جست وجو کنید؛ سر از ایران درمیاره.
- شاید حق با شما باشه.
- حتما حق با منه. من هشتادسال موهامو توی آسیاب سفید نکردم.
- درسته. حالاچرا ساکسیفون؟
- دوست دارم.
- آخه ساکسیفون احتیاج به نفس قوی داره چون ساز بادیه.
- از قدیم گفتن دود از کنده بلند میشه.
- حتما... برام جالبه چرا از میون اینهمه ساز ساکسیفون را دوست دارین و چرا اینقدر دیر به فکر یادگیری افتادین؟
- چون الان فراغت دارم.
- برای چی؟
- برای اینکه واسه دلم زندگی کنم. طوریه؟
- ...
- بچه که بودم واسه دل پدرومادرم زندگی کردم. بزرگ شدم واسه دل شوهر و بعد بچه و بعد نوه. حالاکه همه رفتن سی خودشون تا نوبت دل عزراییل نشده، می خوام واسه دل خودم زندگی کنم.