شهرزاد قصه بگو! نويسنده: محمد بهارلو ناشر: آگاه زبان كتاب: فارسي تعداد صفحه: 111 اندازه كتاب: رقعی
- سال انتشار: 1384
- دوره چاپ: 1
کد کتاب: 14115
فروخته شد - موجود نمی باشد
امتیاز آی کتاب به این کتاب:
امتیاز دهی به این کتاب:
مروري بر كتاب
سرشب بود كه خبر شديم پيدايش شده است . مادرش دم در خانه ما آمده بود و به سايه گفته بود كه دخترش مي خواهد من را ببيند . پيرزن گريه مي كرده ، انگاراز آمدنش خوش حال نباشد . جز ما به كسي خبر نداده بود . به در و همسايه گفته بود كه دخترش براي كاربه شهر ديگري رفته است . راستش اولش ما باورمان نشد . خيال مي كرديم بازي درآورده است ، يابا نامزدش جايي رفته و خواسته است مادرش را دست به سر كند . اما چند روز بعد وقتي سرو كله نامزدش پيدا شد و با پيرزن شروع كردند اين در و آن در زدن، من باورم شد كه بايد برايش اتفاقي افتاده باشد، اما سايه هنوز زير بار نمي رفت، مي گفت: تو هر چه مي خواهي بگو، من يكي خيال مي كنم كاسه اي زيرنيم كاسه باشد.