مروري بر كتاب
با همه خردي قادر بود طغيان نا بهنگامي كه سرا پاي وجودش را فرا مي گرفت حس كند. اين حالت نه تنها خوني شرربار در رگهايش جاري مي كرد، بلكه خلنجاني همراه با شوري وصف نشدني به جانش مي ريخت.
اين گستاخي ها انگيزشي بود تا مادرش توجه بيشتري به وي معطوف داشته و با حرارتي وصف نا پذير او را در آغوش بفشارد و در مورد ناسازگاري هايش چشم بر بسته و ارزشي والاتر برايش منظور دارد.
مگر مواقعي كه آن زن حضور داشت. همان سان كه امروز بود. ...