مروري بر كتاب
جني وتان در تمام زندگيش در پشت سايه ي اريل زندگي كرده است. اوايل زيبا و جذاب . نخستين بالريني كه هنرش تبديل به افسانه گشته بود. ولي ناگهان ديگر اريل وجود نداشت و زندگي عادي و پيش پا افتاده ي جني به عنوان يك معلم چنان تغيير كرد كه گويي طلسمي جادويي او را در بر گرفت.
عشق مانند گردبادي از راه رسيد و او را با خود به كوهستان لورل برد. براي لحظاتي كوتاه، جني فكر كرد كه آزاد است خودش باشد. كه شاد باشد و عاشق.
بعد از اين بود كه او در برابر گاو سنگي ايستاد و سايه ها گرد هم جمع آمدند . تاريك و شوم. سايه ها زمزمه اي از اريل را در بر داشتند ، زمزمه ي گناه و خطر ، و پايه هاي زندگي جديدي را كه جني پيدا كرده بود، تهديد كردند و...