مروري بر كتاب
مي خواستم تنها باشم تا بتوانم چيز بنويسم ولي هركس در يك خانواده بخواهد تنمها باشد گناهكار است. مي خواهم حقيقت را اعتراف كنم، بگويم از لحظه اي كه گوئيدو از من تقاضا كرد با او به ونيز بروم تصميم گرفتم دعوتش را قبول كنم... والریا زن میانسالی است که زندگی بسیار معمولی و پیش پا افتاده ای دارد و با کمک وام های گوناگونی که علاوه بر حقوق خود و همسرش دریافت می کند چرخ زندگی چهار نفره شان ( یعنی خودش، میشل همسرش و میرلا و ریکارد ، دوفرزندش) را می گذارند. وی خسته از بار مشکلات در این سالها، درست زمانی که در مرداب روز مرگی و زمان از دست رفته فرو می رود، نوری تازه در زندگیش دمیده می شود و او را به دست هیجانهای ناشی از عشقی متنوع می سپارد، او تنها راه چاره را در درد و دل کردن میابد. اما نه برای موجودی زنده بلکه دفترچه ای سیاه و چرمی که او به تازگی خریداری کرده همدم و مونس او می شود دفترچه ای که هیچکس از وجود آن آگاه نیست و......
|