دري وري نويسنده: اسدالله شهرياري ناشر: مولف زبان كتاب: فارسي تعداد صفحه: 95 اندازه كتاب: جيبي
- سال انتشار: 1342
کد کتاب: 86330
فروخته شد - موجود نمی باشد
کمیاب یا دست دوم - کیفیت : خوب
امتیاز آی کتاب به این کتاب:
امتیاز دهی به این کتاب:
مروري بر كتاب منتخبي از آثار ۲۵ ساله اسداله شهرياري
گفت در پاسخش ای شاه جهان نیست چیزی ز تو البته نهان خویشتن از همه جا آگاهی چون به سرتاسر گیتی شاهی میروم و ز پی من باش روان بشتابی در اقطار جهان آن مکان کز همه جا باشد به بینی آنگاه مرا گوئی زه باد را گفت سلیمان به شتاب بَرَدش چست،به دنبال عقاب زآنکه در دل هوسِ آنجا داشت هوس خوبترین مأوا داشت چونکه طی شد ز زمان لختی چند کوهی آمد به نظر سخت بلند اندر آن بود نه آب و نه علف عاری از آنچه فزاید به شعف سنگ و خاک و شن و گل جمله به هم رهزن ذوق و فزایندهء غم مجمع زشتی و ادباری بود از پلشتیها،انباری بود میهمان هیچ ندیده جز مار یا نروئیده به سطحش جز خار چون عقاب از دور،آن کوه بدید گفت ای شاه جهان بیتردید آن مکانی که تو خواهی،آنجاست خوشترین منظره در دیدهء ماست شه چو بشنید چنین گفت به او هان به من گفتهء بیهوده مگو از چه این جای،نکو میدانی کش نه آب است و نه آبادانی سبب برتریِ اینجا چیست که دمی نیز در آن نتوان زیست گفت گر در نظرت خوار بود نزد ن ارجش بسیار بود این مکان خوبتر از جان من است زآنکه از بهر من اینجا وطن است زادم اینجا و در اینجا میرم هم در آن کام دل خود گیرم چون وطن،هیچ به دوران نبود گر نباشد وطنی،جان نبود