جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  07/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > مكاتب روانشناسي

روانشناسان «ك»
گروه: مكاتب روانشناسي

اوزوالد كولپه و مكتب ورزبورگ (1915ـ1862)


اوزوالد كولپه كه در آغاز پيرو وونت بود بعدها گروهي از دانشجويان را در جنبش اعتراض‌آميز بر ضد محدوديت‌هاي وونت رهبري كرد. اگرچه حركت كولپه انقلاب نبود، اما اعلام آزادي بود. كولپه در تمام مدت اشتغالش به روانشناسي درباره مسائلي كار كرد كه روانشناسي وونت آنها را ناديده گرفته بود.

كولپه در سن 19 سالگي تحصيلات دانشگاهي خود را در لايپزيك شروع كرد. او قصد داشت تاريخ بخواند، اما در سال 1881 كه هنوز دوره طفوليت را مي‌گذراند زير نفوذ وونت به فلسفه و روانشناسي روي آورد. كولپه علاقه خود را به تاريخ حفظ كرد، اما پس از يكسال كار با وونت، تحصيل خود را در برلين از سر گرفت. پيش از آنكه در سال 1886 نزد وونت برگردد دو يورش دانشگاهي ديگر را براي تصميم‌گيري بين روانشناسي و تاريخ پشت سر گذاشت. كولپه مدت 8 سال در لايپزيك اقامت كرد. كولپه پس از آنكه درجه دكتراي خود را در لايپزيك دريافت كرد، به عنوان استاديار و دستيار وونت در آنجا باقي ماند و به پژوهش در آزمايشگاه ادامه داد. او يك كتاب درسي با عنوان نكات اصلي روانشناسي نوشت كه در سال 1893 منتشر و به وونت تقديم شد. كولپه در اين كتاب روانشناسي را به عنوان علم واقعيت‌هاي تجربه وابسته به فرد تجربه‌كننده تعريف كرد.

در سال 1894 كولپه استاد دانشگاه ورزبورگ شد و 2 سال بعد آزمايشگاهي دائر كرد كه طولي نكشيد از لحاظ اهميت به عنوان رقيب، وونت را تهديد كرد. در بين دانشجوياني كه جذب ورزبورگ شدند چندين آمريكايي وجود داشت كه يكي از آنان، جيمز رولند آنجل بود كه بعدها يك چهره مهم در تدوين مكتب فكري به نام كاركردگرايي شد.




هاروي آ . كار (1954ـ1873)


هاروي كار كه رشته اصلي‌اش در دانشگاه دوپائو اينديانا و دانشگاه كلورادو رياضيات بود، به خاطر دوستانه بودن استادش به روانشناسي تغيير رشته داد. از آنجا كه در كلورادو آزمايشگاه روانشناسي وجود نداشت، كار به دانشگاه شيكاگو منتقل شد، كه در آنجا اولين واحد درسي در روانشناسي آزمايشي را استاديار جوان، آنجل، تدريس مي‌كرد. او در دومين سال اقامتش در شيكاگو كه به عنوان دستيار آزمايشگاه خدمت مي‌كرد، با جان بي. واتسون كار كرد، كه در آن زمان مدرس بود و بعدها بنيانگذار مكتب رفتارگرايي در روانشناسي شد.

واتسون كار را با روانشناسي حيواني آشنا ساخت. پس از آنكه كار در 1905 درجه دكتري (PhD) خود را دريافت كرد، در دبيرستاني در تگزاس و پس از آن در كالج ايالتي آموزگاران در ميشيگان به تدريس پرداخت. در 1908 به شيكاگو برگشت تا جانشين واتسون شود كه به دانشگاه جانز هاپكينز منتقل شده بود.

كار سرانجام به عنوان رئيس بخش روانشناسي شيكاگو جانشين آنجل شد و به توسعه دادن جايگاه نظري آنجل در مورد كاركردگرايي ادامه داد. در مدتي كه كار رياست بخش را به عهده داشت (1938ـ1919) بخش روانشناسي 150 درجه دكتري اعطاء كرد.




جيمز مك كين كتل (1944ـ1860)


روح كاركردگراي روانشناسي آمريكا در زندگي و كار جيمز مك كين كتل، كه جنبش را به سوي يك رويكرد عملي، آزمون‌گرا براي مطالعه فرآيندهاي ذهني جهت داد، نيز به خوبي نمايان بود. روانشناسي كتل به جاي محتواي هشياري به توانايي‌هاي انسان توجه داشت، از اين لحاظ به كاركردگرايي نزديك مي‌شود.

زندگي كتل

جيمز مك كين كتل در ايستون پنسيلوانيا متولد شد. او درجه كارشناسي خود را در 1880 از كالج لافايت كه پدرش رئيس آنجا بود دريافت كرد. به پيروي از رسم رفتن به اروپا براي تحصيلات تكميلي، كتل ابتدا به دانشگاه گوتنينگن و سپس به لايپزيك نزد ويلهلم وونت رفت.

در 1882 نوشتن يك گزارش علمي در فلسفه از سوي او موجب شد كه از دانشگاه جانز هاپكينز كمك هزينه تحصيلي تحقيقي دريافت كند. در آن زمان علاقه اصلي او به فلسفه بود و در اولين نيمسال تحصيلي كه در هاپكينز اقامت داشت هيچ واحد درسي در روانشناسي ارائه نمي‌شد. به نظر مي‌رسد كتل در نتيجه آزمايش‌‌هاي خود با داروها به روانشناسي علاقه‌مند شده باشد.

او مواد مختلف از حشيش گرفته تا مورفين، ترياك، كافئين، تنباكو و شوكولات را امتحان كرد و متوجه شد كه نتايج هم از نظر شخصي و هم از نظر حرفه‌اي جالب‌اند. بعضي داروها، به ويژه حشيش، به نحو قابل ملاحظه‌اي او را شاداب مي‌كرد و افسردگي را كه دچارش بود كاهش مي‌داد. او در مورد اثرات داروها بر كاركرد ذهني خود نيز يادداشت‌هايي تهيه كرد.

او در نامه‌اي به مجله خود اعتراف كرد كه «خودم احساس مي‌كنم كه در علم و فلسفه كشفيات برجسته‌اي انجام مي‌دهم، تنها از اين مي‌ترسم كه نتوانم آنها را تا صبح به خاطر داشته باشم». بعداً نوشت، «خواندن برايم غيرجذاب شده است. بدون دقت كافي مي‌خوانم. نوشتن يك واژه وقت زيادي مي‌گيرد. نسبتاً گيج شده‌ام» (نقل شده در كتاب سوكال، 1981، صص. 52، 51).

اما كتل آنقدر هم گيج نبود كه نتواند اهميت روانشناختي داروها را تشخيص دهد و او رفتار و حالت ذهني خود را با شيفتگي فزاينده مشاهده مي‌كرد. او نوشت، «به نظرم مي‌رسيد دو نفر هستم، يكي از آنها مي‌توانست ديگري را مشاهده و حتي روي او آزمايش كند» (نقل شده در كتاب سوكال، 1987، ص. 25).

دراثناي دومين نيمسال تحصيلي كتل در دانشگاه جانز هاپكينز، جي. استانلي هال تدريس كلاس‌هاي دروسي را در روانشناسي شروع كرد و كتل در درس آزمايشگاهي هال ثبت‌نام كرد. كتل پژوهش درباره زمان واكنش ـ زمان لازم براي فعاليت‌هاي ذهني مختلف ـ را شروع كرد و نتايج اين كار ميل او را براي روانشناس شدن تقويت كرد.

برگشت كتل به پيش وونت در آلمان در 1883 موضوع برخي داستان‌هاي مشهور در تاريخ روانشناسي است و در مورد اينكه داده‌هاي تاريخي به چه نحو مي‌توانند تحريف شوند، نمونه‌هاي ديگري را فراهم مي‌آورد. بنا به گفته بعضي‌‌ها كتل سر زده در دانشگاه لايپزيك ظاهر مي‌شود و با شهامت به وونت اعلام مي‌كند، «جناب استاد، شما به يك دستيار نياز داريد و من دستيار شما خواهم بود» (كتل، 1928، ص. 545).

كتل براي وونت روشن ساخت كه پروژه پژوهش خود را در مورد روانشناسي تفاوت‌هاي فردي انتخاب خواهد كرد و اين موضوعي بود كه در روانشناسي وونت حائز اهميت نبود. گفته مي‌شود وونت كتل و پروژه او را نوعاً آمريكايي مشخص كرده است، كه يك اشاره پيشگويانه بود. علاقه به تفاوت‌هاي فردي، بازده طبيعي از يك ديدگاه تكاملي، از آن زمان تاكنون جنبه‌اي از روانشناسي آمريكايي مرفه نه آلماني بوده است.

احتمال مي‌رود نخستين ماشين تحرير وونت از سوي كتل به او داده شده باشد. وونت بيشتر كتاب‌هايش را با آن نوشت. همكاران كتل به خاطر اين هديه سربه‌سر او مي‌گذاشتند زيرا با اين كار «يك بد خدمتي جدي مرتكب شده بود... زيرا آن ماشين وونت را قادر ساخته بود دو برابر آنچه كه بدون آن مي‌توانست انجام دهد كتاب بنويسد» (كتل، 1928، ص. 545).

پژوهش آرشيوي درباره نامه‌‌ها و مجله‌هاي كتل نشان مي‌دهد كه اين داستان‌‌ها مورد ترديدند (به سوكال، a 1981 نگاه كنيد). نظر كتل درباره اين رويدادها كه چند سال بعد نوشته شده‌اند به وسيله مكاتبات و مقالات مجله‌‌ها كه در زمان وقوع رويدادها نوشته شده‌اند تأييد نمي‌شوند. به ظاهر وونت احترام كافي براي كتل قائل بود و در 1886 او را به عنوان دستيار آزمايشگاهي خود منصوب كرد. همچنين، هيچ گواهي حاكي از اينكه كتل در آن زمان مي‌خواست تفاوت‌هاي فردي را مورد مطالعه قرار دهد وجود ندارد.

كتل استفاده از ماشين تحرير را به وونت معرفي كرد، ولي ماشين تحريري به او نداد.

كتل پس از آنكه در 1886 درجه دكتراي خود را گرفت به ايالات متحد برگشت و در كالج بر اين ماور و دانشگاه پنسيلوانيا به تدريس روانشناسي پرداخت. او مدرس دانشگاه كمبريج انگلستان شد و در آنجا فرانسيس گالتون را ملاقات كرد. هر دو در مورد تفاوت‌هاي فردي علايق و ديدگاه‌هاي مشابهي داشتند و گالتون كه در آن هنگام در اوج شهرت بود»، به ]كتل[ هدف علمي داد ـ اندازه‌گيري تفاوت‌هاي روانشناختي بين افراد» (سوكال، 1987، ص. 27).

كتل تنوع‌طلبي گالتون و تأكيد او بر اندازه‌گيري و آمار را تحسين كرد. درنتيجه، كتل اولين روانشناس آمريكايي شد كه بر كمي‌سازي، رتبه‌بندي و درجه‌بندي تأكيد داشت، حتي با وجود اينكه «از لحاظ رياضي بيسواد» بود (سوكال، 1987، ص. 37).

كتل روش ترتيب شايستگي (روش رتبه‌بندي نيز ناميده مي‌شود) را تدوين كرد كه از آن در روانشناسي به‌طور وسيع استفاده مي‌شود و اولين روانشناسي بود كه تحليل آماري نتايج آزمايشي را تدريس مي‌كرد.

وونت نسبت به استفاده از فنون آماري نظر مساعد نداشت، بنابراين، آن نشانه نفوذ مستقيم گالتون بر كتل بود و براساس اين واقعيت است كه روانشناسي جديد آمريكا بيشتر از كار وونت به كار گالتون شباهت پيدا كرد. اين مطلب تبيين‌كننده اين نكته نيز هست كه چرا روانشناسان آمريكايي به جاي مطالعه درباره تك آزمودني‌‌ها (رويكرد مطلوب وونت) تأكيد بر مطالعه درباره گروه‌هاي بزرگ ازمودني را شروع كردند. مقايسه‌هاي آماري با اين گروه‌‌ها ممكن بود.

كتل به كار گالتون در مورد بهنژادي نيز علاقه‌مند بود و از سترون‌سازي بزهكاران و «معلولان» و ارائه مشوق‌هايي به افراد سالم و باهوش براي ازدواج در بين خود، طرفداري مي‌كرد. او به هفت فرزند خود پيشنهاد داد كه اگر با پسر يا دختر استادان دانشگاه ازدواج كنند به هريك 1000 دلار مي‌دهد (سوكال، 1971).

در 1888 كتل به سمت استاد روانشناسي در دانشگاه پنسيلوانيا منصوب شد. اين انتصابي بود كه پدرش ترتيب آن را داد. با اطلاع از اينكه قرار است يك كرسي اعطايي در فلسفه در دانشگاه ايجاد گردد، كتل بزرگ به رئيس دانشكده كه يك دوست قديمي بود، تحميل كرد اين موقعيت را براي پسر او منظور كند. كتل بزرگ پسرش را تشويق كرد براي ارتقاء نام نيك استادي خود مقاله‌هاي بيشتري منتشر سازد و حتي به لايپزيك سفر كرد تا توصيه‌نامه شخصي وونت را به دست آورد. او به رئيس دانشكده گفت از آنجا كه خانواده آنان ثروتمند است، حقوق مدنظر نيست و بدين‌ترتيب كتل با حقوق فوق‌العاده پايين استخدام شد (ادانل، 1985).

كتل بعدها به‌طور غيردقيق ادعا كرد كه استاديش در روانشناسي اولين استادي در اين رشته بود، اما انتصاب او درواقع در فلسفه بود نه روانشناسي، او فقط 3 سال در پنسيلوانيا اقامت كرد، سپس آنجا را ترك كرد تا استاد روانشناسي و رئيس بخش در دانشگاه كلمبيا بشود و 26 سال در آنجا ماند.

كتل به سبب ناخشنوديش از مجله آمريكايي روانشناسي هال، با همكاري جي. مارك بالدوين، در 1894، مجله بازنگري روانشناختي را تأسيس كرد. كتل مجله هفتگي علم را كه به خاطر نبودن بودجه انتشارش درحال توقف بود از آلكساندر گراهام بل گرفت.

پنج سال بعد از آن به صورت مجله رسمي انجمن آمريكايي براي پيشرفت علم درآمد. در 1906 كتل يك رشته كتاب‌هاي مرجع، ازجمله مردان علم آمريكا و رهبران در آموزش و پرورش، را شروع كرد.

در 1900 مجله ماهانه علم براي عموم را خريد و پس از فروختن نام آن در 1915، به انتشار آن با عنوان ماهانه علمي ادامه داد. در 1915 مجله هفتگي ديگري با نام مدرسه و جامعه را تأسيس كرد. كار پديداري سازماندهي و ويراستاري مقدار زيادي از وقت او را مي‌گرفت، لذا تعجبي نداشت كه باروري پژوهشي او در روانشناسي افت كرد.

در مدتي كه او در كلمبيا مشغول بود، اين دانشگاه بيش از هر دانشكده تحصيلات تكميلي در ايالات متحد درجه دكتري در روانشناسي اعطا كرد. كتل بر اهميت كار مستقل تأكيد داشت و به دانشجويان خود در اجراي پژوهش به خواست خودشان آزادي قابل ملاحظه مي‌داد. بر اين باور بود كه استاد بايد از دانشگاه و دانشجويان كمي فاصله بگيرد بنابراين حدود 64 كيلومتر دورتر از پرديزه دانشگاه زندگي مي‌كرد. او در منزل يك آزمايشگاه و يك دفتر ويراستاري دائر كرد و هر هفته فقط چند روزي به دانشگاه سر مي‌زد.

اين كناره ‌گيري تنها يكي از چندين عاملي بود كه روابط بين كتل و مديريت دانشگاه را تيره ساخت. او بر مشاركت بيشتر هيأت علمي در امور دانشگاه پافشاري مي‌كرد، اصرار داشت كه بسياري از تصميم‌‌ها را بايد هيأت علمي بگيرد نه مديران. به اين منظور، او به تأسيس انجمن آمريكايي استادان دانشگاه6 كمك كرد. در برخوردهايش با مديريت دانشگاه كلمبيا با نزاكت تلقي نمي‌شد و به عنوان فردي دشوار، «نانجيبانه، بي‌اندازه تند و زننده و فاقد نزاكت» توصيف شده است (گروبر، 1972، ص 300).

در 1921 كتل به يكي از بلندپروازي‌هاي خود يعني ترغيب روانشناسي كاربردي به عنوان يك كسب و كار دست يافت. با وسايلي كه اعضاي انجمن روانشناسي آمريكا خريداري كردند، او شركت سهامي روانشناسي را براي ارائه خدمات روانشناختي به صنعت، جامعه روانشناسي و عموم مردم، سازمان داد. اين اقدام يك شكست بود؛ در دو سال اول شركت فقط 51 دلار سود كرد، در مدتي كه كتل رئيس شركت بود وضعيت بهتر نشد. پس از آنكه او استعفا كرد وضع سازمان بهبود يافت. در 1969، شركت سهامي روانشناسي 5 ميليون دلار فروش داشت و به انتشارات هاركورت بريس جوانوويچ فروخته شد و اين مؤسسه 10 سال بعد، از اقدامي كه كتل شروع كرده بود، 30 ميليون دلار فروش را گزارش كرد (لندي، 1993).

كتل تا زمان مرگش در 1944 به عنوان سردبير و سخنگو براي روانشناسي، فعال باقي ماند.




ولفگانگ كهلر (1967ـ1887)


ولفگانگ كهلر سخنگوي نهضت گشتالت بود. كتاب‌هاي او با مراقبت و دقت نوشته شده، در چندين جنبه از روانشناسي گشتالت كارهايي استاندارد است. تربيت كهلر در فيزيك زير نظر ماكس پلانك او را ترغيب كرد كه روانشناسي بايد خود را با فيزيك متحد كند و گشتالت‌‌ها (شكل‌‌ها يا الگوها) در روانشناسي مثل فيزيك به وقوع مي‌پيوندند.

كهلر در استوني به دنيا آمد، پنج ساله بود كه خانواده او به بخش شمالي آلمان نقل‌مكان كرد. تحصيلات دانشگاهي‌اش را در توبينگن، بن و برلين گذراند و در 1909 مدرك خود را از كارل استامپ در دانشگاه برلين دريافت كرد. او به دانشگاه فرانكفورت رفت ودرست قبل از ورتايمر و دستگاه حركت نماي او به آنجا رسيد. در 1913، بنا به دعوت آكادمي علوم پروس، كهلر به سفري دريايي به تنريف در جزاير قناري در ساحل شمال‌غربي آفريقا رفت تا به مطالعه شمپانزه‌‌ها بپردازد.

شش ماه پس از رسيدن به آنجا، جنگ جهاني اول شروع شد و گزارش كرد كه نتوانست آنجا را ترك كند اگرچه ساير شهروندان آلماني درخلال سال‌هاي جنگ ترتيبي دادند كه به وطن بازگردند. براساس داده‌هاي تازه تاريخي كه توسط يك روانشناس تفسير شده است چنين آمده كه او جاسوس آلمان‌‌ها بوده و فعاليت پژوهشي او سرپوشي براي فعاليت‌هاي خرابكارانه‌اش بوده است (لي، 1990). به او اتهام زده شده كه بر فراز طبقه آخر منزلش يك فرستنده قوي راديويي نصب كرده بود تا اطلاعات مربوط به حركت كشتي‌هاي متحدين را گزارش كند.

شواهد حمايت‌كننده از اين ادعا نامطمئن است و بين روانشناسان گشتالتي و تاريخ‌نويسان بر سر اين مطلب اختلاف نظر وجود دارد.

چه به صورت يك جاسوس و چه دانشمند يكه و تنها رها شده به دليل جنگ، كهلر هفت سال بعد را به مطالعه رفتار شمپانزه‌‌ها پرداخت. او كتاب فعلاً كلاسيك ذهنيت ميمون‌ها (1917) را نوشت كه در 1924 به چاپ دوم رسيد و به زبان‌هاي انگليسي و فرانسه ترجمه شد.

در 1920 كهلر به آلمان بازگشت و دو سال بعد در دانشگاه برلين به عنوان استاد روانشناسي جانشين استامپ شد و تا سال 1935 در آنجا ماند. دليل آشكار براي اين مقام مورد غبطه، انتشار كتاب گشتالت‌هاي فيزيكي ايستا و پويا (1920) بود كه به جهت سطح بالاي دانشوري‌اش تحسين زيادي را برانگيخت.

نيمه دهه سال‌‌هاي 1920 سال‌هاي سختي براي زندگي شخصي كهلر بود. او از زنش جدا شد، با يك دانشجوي جوان سوئدي ازدواج كرد و پس از آن هيچ تماسي با چهار فرزندي كه از ازدواج اولش داشت نگرفت. در دست‌هاي او لرزشي آشكار شد كه در هنگام عصبانيت بيشتر قابل ديدن بود. براي اينكه خلق او را اندازه بگيرند، دستياران آزمايشگاه او هر روز صبح دست‌هاي او را نگاه مي‌كردند تا ببينند چقدر لرزان است.

در سال تحصيلي 1926ـ1925، كهلر در دانشگاه‌هاي هاروارد و كلارك به سخنراني پرداخت و علاوه بر انجام وظايف علمي، به دانشجويان دوره تحصيلات تكميلي نحوه تانگو رقصيدن را ياد مي‌داد. در 1929 كتاب روانشناسي گشتالت را منتشر كرد كه جامع‌ترين مباحث نهضت گشتالت را دربر داشت.

در 1935، به دليل برخوردهايش با حكومت نازي، آلمان را ترك كرد. بعد از اينكه بر ضد دولت سخنراني كرد گروهي از نازي‌‌ها به كلاس او يورش بردند. او نامه‌اي متهورانه بر ضد نازي به يكي از روزنامه‌هاي برلين نوشت زيرا از انفصال خدمت استادان يهودي از دانشگاه‌هاي آلمان به خشم آمده بود. در عصر روزي كه نامه‌اش چاپ شد، او و چند تن از دوستانش در منزل منتظر بودند تا گشتاپو براي دستگيري‌شان بيايد اما ضربه ترس‌آور هرگز به در زده نشد.

كهلر پس از مهاجرت به ايالات متحد در كالج سوارتمور در پنسيلوانيا به تدريس پرداخت، چندين كتاب منتشر كرد و ويرايش مجله گشتالتي پژوهش روانشناختي را به عهده گرفت. در 1956 از انجمن روانشناسي آمريكا جايزه خدمات برجسته علمي را دريافت كرد و مدت كوتاهي پس از آن به عنوان رئيس انجمن انتخاب گرديد.




كورت كافكا (1941ـ1886)


كورت كافكا كه در برلين به دنيا آمد احتمالاً مبتكرترين فرد از پايه‌گذاران روانشناسي گشتالت است. او تحصيلات خود را در دانشگاه برلين گذراند و به علوم و فلسفه علاقه‌مند گرديد.

روانشناسي را با كارل استامپ خواند و درجه دكتري خود را در 1909 دريافت كرد. در 1910 رابطه‌اي پر بار و طولاني را با ورتايمر و كهلر در دانشگاه فرانكفورت آغاز نمود. سال بعد در دانشگاه جيسن، در 60 كيلومتري فرانكفورت شغلي را پذيرفت و تا سال 1924 در آنجا باقي ماند. درخلال جنگ جهاني اول در درمانگاه روانپزشكي با بيماران داراي آسيب مغزي و زبان‌ پريش كار كرد.

بعد از جنگ، كه روانشناسان ايالات متحد از شكل‌‌گيري مكتب جديدي در آلمان آگاه شدند، كافكا مقاله‌اي براي مجله آمريكايي بولتن روانشناختي نوشت. اين مقاله با عنوان «ادراك: مقدمه‌اي بر نظريه گشتالت» (كافكا، 1922) مفاهيم اصلي روانشناسي گشتالت و نتايج و معاني ضمني تحقيقات قابل ملاحظه‌اي را ارائه داد. اگرچه اين مقاله براي بسياري از روانشناسان آمريكايي اولين تبيين نهضت گشتالتي بود، ممكن است به نهضت زيان رسانيده باشد. عنوان مقاله «ادراك»، سوء‌تفاهمي را به وجود آورد كه سال‌‌ها دوام يافت؛ مخصوصاً اين انديشه كه روانشناسي گشتالت انحصاراً با ادارك سر و كار دارد و بنابراين با ساير زمينه‌هاي روانشناسي بي‌ارتباط است.

درحقيقت، روانشناسي گشتالت به‌طور گسترده با مسائل تفكر و يادگيري و درنهايت با تمام جنبه‌هاي تجربه هشيار سر و كار داشت.

مهمترين دليل براي اينكه روانشناسان گشتالتي اوليه انتشارات منظم خود را بر ادراك متمركز كردند روح زمان بود: روانشناسي وونتي، كه گشتالتي‌‌ها در مقابل آن قيام كردند، بيشترين پشتيباني خود را از پژوهش درباره احساس و ادراك به دست آورده بود. بنابراين، روانشناسان گشتالتي ادراك را به عنوان عرصه خود انتخاب كرده بودند تا از سنگر خود وونت به او حمله كنند. (ميكائيل ورتايمر، 1979، ص. 134).

در 1921 كافكا كتابي در زمينه روانشناسي رشد كودك به نام رشد ذهن منتشر كرد كه هم در آلمان و هم در ايالات متحد با توفيق روبه‌رو گشت. او به عنوان استاد مدعو دانشگاه كرنل و دانشگاه ويسكانسين به آمريكا رفت و در 1927 در كالج اسميت در نورتمپتن ماساچوست جايي كه تا زمان فوتش در 1941 در آنجا ماند به مقام استادي منصوب شد.

در 1935 كتاب اصول روانشناسي گشتالت را منتشر كرد كه مطالعه آن مشكل بود و آنگونه كه منظور او بود به‌طور واضح روانشناسي گشتالت را توضيح نداد.

قسمت قبل   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837