جان لاك (1704ـ1632)
جان لاك كه فرزند يك وكيل دعاوي بود در دانشگاههاي لندن و آكسفورد انگلستان تحصيل كرد و در سال 1656 درجه ليسانس (كارشناسي) و در كوتاهمدتي پس از آن درجه فوق ليسانس (كارشناسي ارشد) خود را دريافت كرد. او چند سالي در آكسفورد باقي مانده و به تدريس زبان يوناني، نويسندگي و فلسفه پرداخت و سپس كار طبابت را پيشه خود ساخت.
او همچنين به سياست نيز علاقهمند شده بود و در 1667 به لندن رفت و منشي كنت شافتزبري شد كه در آن هنگام دوست محرم اسرار اين سياستمدار بحثانگيز به شمار ميرفت. قدرت و نفوذ شافتزبري در حكومت كاهش يافت و او در سال 1689، پس از مشاركت در توطئهاي عليه چارلز دوم پادشاه انگليس، به هلند گريخت. هرچند لاك در اين توطئه دست نداشت، روابطش با شافتزبري او را در مظان اتهام قرار داد و لذا او نيز به هلند فرار كرد.
چند سال بعد لاك توانست به انگلستان بازگردد كه در آنجا به عضويت هيأت استيناف درآمد و به نوشتن كتابهايي درباره آموزش و پرورش، دين و اقتصاد پرداخت.
او به آزادي مذهب و حق حاكميت مردم بر سرنوشت خود علاقهمند بود. نوشتههايش شهرت و نفوذ فراواني برايش كسب كرد و در سرتاسر اروپا به عنوان قهرمان و منادي آزادي در حكومت مشهور شد. بعضي از آثارش بر نويسندگان اعلاميه استقلال آمريكا تأثير گذاشت.
كار اصلي لاك كه از نظر روانشناسي اهميت دارد، اثري است به نام مقالهاي درباره فهم انسان (1690) كه حاصل 20 سال مطالعه و تفكر او بود. اين كتاب كه تا سال 1700 چهار بار انتشار يافت و به زبانهاي فرانسه و لاتين ترجمه شد، سرآغاز تجربهگرايي بريتانيايي به شمار ميرود.
به نظر لاك پاسخ اين پرسش آن است كه دانش از راه تجربه كسب ميشود. همه دانشها به شيوه تجربي حاصل ميشوند. او در اينباره نوشت: پس بياييد ذهن را به يك كاغذ سفيد تشبيه كنيم كه از هر اثري عاري و هرگونه انديشهاي را فاقد است... پس اين اندوخته گسترده كه خيال فعال و بيحد و مرز انسان با تنوعي تقريباً بيپايان بر آن نقش زده است از كجا ميآيد؟ ذهن همه مواد عقل و دانش را از كجا كسب كرده است؟ من به اين سؤال با يك كلمه پاسخ ميدهم، از تجربه. مبناي همه دانش ما از آن است و سرانجام از همان است كه خود از آن نتيجه ميشود. (لاك، 1959/1690)
ارسطو نيز قرنها پيش از آن تصوري مشابه داشت، بدينمعنا كه ذهن در هنگام تولد مانند لوح سفيدي است كه تجربه بر آن ميانگارد.
لاك انديشههاي ساده و پيچيده را از هم متمايز كرد. انديشههاي ساده ميتوانند از احساس و تفكر هر دو ناشي شوند، آنها بهطور انفعالي به وسيله ذهن دريافت ميشوند. انديشههاي ساده عنصري هستند و آنها را نميتوان تجزيه كرد يا به انديشههاي سادهتر كاهش داد. در هر حال ذهن ميتواند از طريق فرآيند تفكر با تركيب انديشههاي ساده، فعالانه انديشههاي جديدي را بيافريند. اين انديشههاي جديد، يا مشتق شده چيزي است كه لاك آنها را انديشههاي پيچيده ناميد. آنها از تركيب انديشههاي ساده حاصل ميشوند و بنابراين تجزيهپذيرند يا ميتوان آنها را به انديشههاي ساده تجزيه كرد.
|