هر گاه بخواهند طفلي را از گريه و بازيگوشي باز دارند او را از لولو مي ترسانند و در حالي كه پدر يا مادر انگشت بر روي بيني مي گذارد به طرف حياط خانه اشاره مي كند و مي گويد: لولو آمد. اگر چه لولو جزء امثله سائره نيست ولي چون در مورد اطفال بازيگوش به كار مي رود قطعاً ريشه تاريخي و علت تسميه اي دارد كه لازم آمد معلوم شود اين واژه از كجا و به چه مفهوم و منظوري در زبان فارسي داخل شده است.
ابولؤلؤ يا فيروز يك نفر ايراني اهل نهاوند و از اسيران جنگ جلولاء بود كه در دستگاه مغيرة بن شعبه از سران و داهيان صدر اسلام به شغل غلامي و بندگي خدمت مي كرده است. چون صنعتگر ماهر و زبردستي بود مغيره او را مجبور مي كرد كه در خارج از خانه كار كند و ماهي يك صد درهم به وي بدهد. هر قدر ابولؤلؤ تضرع و زاري كرد كه اين مبلغ را تخفيف دهد و يا بابت قيمتش حساب كند تا بتواند روزي از قيد بندگي آزاد شود و زندگي مستقلي براي خودش تشكيل دهد مغيره به علت طينت و خست و لئامت ذاتي زير بار نمي رفت و هميشه با شكنجه و آزار ابولؤلؤ را وا مي داشت كار كند و برايش درهم و دينار بياورد.
روزي مغيرة بن شعبه كه در آن موقع والي كوفه بود براي گزارش حوزه حكمراني خود به اتفاق عده اي از ملازمان و همراهان كه ابولؤلؤ جزء آنها بود وارد مدينه شد و نزد خليفه دوم عمر بن خطاب رفت.
مسعودي در اين زمينه چنين مي گويد: عمر اجازه نمي داد هيچ كس از عجمان وارد مدينه شود. مغيرة بن شعبه بدو نوشت: من غلامي دارم كه نقاش و نجار و آهنگر است و براي مردم مدينه سودمند است. اگر مناسب دانستي اجازه بده او را به مدينه بفرستم و عمر اجازه داد. وي ابولؤلؤ نام داشت و از اهل نهاوند بود. ابولؤلؤ فرصت را مغتنم شمرد و در موقعي كه خليفه تنها بود به نزدش شتافت و دادخواهي كرد. عمر جواب داد: «تو غلام مغيره هستي و جان و مال تو در اختيار اوست.» ابولؤلؤ گفت: «تو هم خليفه مسلمين هستي و مي تواني به او توصيه كني كه اين مبلغ را بابت آزاد كردنم به حساب بياورد، چنانچه موافق نيست اقلاً ماهي ده درهم از من بگيرد تا به اميد آزاد شدن و تأمين آتيه مبلغي بتوانم ذخيره كنم.» عمر جواب داد: «تو صنعتگر خوبي هستي و نجاري و مسگري و چلنگري هم مي داني. مخصوصاً شنيدم كه در ساختن آسياي بادي استاد هستي. خوب است به جاي گله و شكايت يك آسياي بادي در مدينه بسازي زيرا امسال غلات بيت المال زياد است و مي تواني از اين طريق فايده بري زيرا با اين همه هنر و صنعت كه داري گمان نمي كنم مقدار مالي كه مغيرة از تو مي خواهد زياد باشد.» ابولؤلؤ گفت: «آسياي بادي در مدينه عملي نيست زيرا بادگير ندارد.» خليفه گفت:«در مكه بساز.» ابولؤلؤ جواب داد: «گندم در مكه به قدري كمياب است كه مردم براي آرد كردن گندم محتاج آسياي بادي نيستند و مي توانند با دست آس يعني آسياي دستي آرد كنند.» عمر گفت: «آسياي بادي تو در مكه اگر براي آرد كردن گندم مفيد نباشد اين فايده را دارد كه باعث تفريح خاطر سكنه شهر و زوار و حجاج در ايام انجام اعمال حج مي شود و از اين راه فايده مي بري.»
|