مرديكه جعبه سحرآميز را اختراع كرد آقاي گوتنبرگ عكاسي خيابان كوينزرود شهر بريستول در جستجوي شاگردي بود. در اين سال 1869 صنعت عكاسي چيز نوظهوري بود. كسي كه شاگرد آقاي گوتنبرگ ميشد اين امتياز را داشت كه ضمن كسب روزانه با اصول يكي از جالبترين مشاغل آشنائي پيدا كرده و باتجربيات و اطلاعاتي كه در اين فن بدست ميآورد ميتوانست آتيه درخشاني براي خود تأمين نمايد. صنعت عكاسي براي اكثر مردم ممكن ساخته بود كه تصاوير خود را بيادگار نگهدارند در حالكه سابق بر آن اين امتياز و تفنن فقط ويژه اعيان و متمولان بود كه ميتوانستند در مقابل مبلغ قابل ملاحظه اي تصوير نقاشي شده خود را توسط يكنفر نقاش بدست آورند. حالا در زير نور آفتاب بتوسط يك دستگاه حساس عكاسي ممكن بود هركس در مقابل وجه مختصري تعداد كافي عكس فوري و بي زحمت بدست بياورد. پسري 14 ساله بنام ويلي گرين براي شغل شاگردي بعكاسخانه آقاي گوتنبرگ مراجعه كرد و پذيرفته شد. پدر اين جوان يكنفر صنعتگر فلزات در شهر بريستول بود. در ميان پنج پسر و دو دختر اولادان اين مرد نجيب و محبوب ويلي گرين كوچكترين پسر بود و از ابتداي كودكي در مدرسه به علوم فزيك و شيمي علاقه خاص نشان ميداد. بالاخره هم صنعت عكاسي را پيشه خود ساخت. ويلي بعلت استعداد و شوق شخصي عكاسي خوبي از آب درآمد ولي براي گوتنبرگ شاگرد خوبي نبود زيرا در مدت كمي بفوت و فن هاي صنعت عكاسي آشنا شد و بكمك ابتكارات خود سعي كرد از استادش پيش افتد و با هنرمندي بيشتري كار كند. وقتيكه بوي اجازه داده شد با مشتريان وارد معامله گردد وظايف خود را خيلي بهتر از رئيس بدهيبت و پر افاده اش انجام داد و مشتريان بيشتري جلب كرد. در موقع گرفتن عكس با تلقين ها و اشاراتي مشتريان را وادار به تبسم شيريني ميكرد و با نشان دادن پرندگان خيالي باطفال توجه ايشانرا بدوربين جلب نموده تصاوير زنده و زيبائي تهيه ميكرد بطوريكه بزودي آتش حسادت را در دل استاد و رئيس خود برافروخت. خيلي از اوقات گوتنبرگ چاره اي جز آن نميديد كه ويلي را به بهانه تلخي روانه تاريك خانه نمايد. در ايام فراغت ويلي هر چه ميتوانست راجع باين صنعت نوظهور و جالب مطالعه ميكرد. رد�' تحو�'لات عكاسي را از زمان پيدايش « اطاق تاريك» توسط لئوناردوداونچي دنبال ميكرد تا وقتيكه نيسفورنيپس يكي از افسران ناپلئون شروع بساختن شيشه حساسي نمود كه با مواد شيميائي تهيه شده و در اثر نور آفتاب تصوير خط دور اجسام را ميگرفت. وقتي ويلي رشته مطالعات خود را بدوره جديد رسانيد با شوق تمام بخواندن شرح حال لوي داگر صنعتگر پاريسي پرداخت كه چگونه بهمكاري نيسفورنيپس تصادفاً موفق بكشف اين مطلب مهم شد كه بخار جيوه ميتواند تصويري را كه در اثر نور روي شيشه عكاسي آغشته بمحلول نقره ثبت شده ظاهر نمايد. اين اكتشاف در سال 1837 حاصل شد. مدت پنج سال ويلي تحمل بدخلقي گوتنبرگ را نمود و گوتنبرگ هم با جسارت وي ساخت. يكروز گوتنبرگ ديد كه ويلي بسرعت بطرف در مغازه دويد و بعجله آنرا باز كرده بهيكل شخصي كه در خيابان عبور ميكرد خيره شد. ويلي! معني اين حركات چيست؟ عجب! اين آقا را نشناختيد؟ اين پير مرد كه ردشد فاكس تلبوت است. همان كسيكه طريقه چاپ عكس مثبت را از روي شيشه منفي كشف نموده و همان كسي استكه اولين كتاب مصور بتصاوير عكاسي را بچاپ رسانيده گوتنبرگ در حاليكه دستهايش را به بي حوصله گي و تحقير تكان مي داد گفت: هر روز در صنعت ما براي هر كار كوچك يكنفر مخترع پيدا ميشود و همه آنها هم بعد از مدتي كارشان بمرافعه و محاكمه ميكشد. هيچ براي من فرق نميكند كه چه كسي چه چيزي را اختراع كرده باشد! يالا برو سر كارت! دختر سويسي ويلي بايكي از همكارانش جواني بنام جاستي خيلي رفيق شده بود. مادر بيوه جاستي اخيراً با يك بارون سويسي بنام فريز كه آه در بساط نداشت عروسي كرده بود. بارون فريز از زن قبلي خود دختري بنام هلنا داشت كه بتازگي از سويس وارد شده ولي بعلت كسالت در خانه خوابيده بود. روزي جاستي از ويلي خواهش كرد كه بمنزلشان برود و با هلنا ناخواهري وي آشنا شود. هلنا فريز دختر 21 ساله اي بود كه با وجود رنگ پريده اش زيبا مينمود، كمي انگليسي ميدانست و از بيماري تنگ نفس رنج ميبرد. از همان برخورد اول بر هر دونفر آشكار شد كه براي يكديگر آفريده شده اند. در سال 1874 ويلي كه 19 سال داشت با هلنا فريز كه سه سال از او بزرگتر بود ازدواج كرد. كمي بعد از آن گوتنبرگ و ويلي آخرين دعواي سخت خود را كردند كه منتهي به قطع روابط و خروج ويلي از عكاسخانه گرديد. ويلي در كارگاه عكاسي خانمي در شهر باث كاري پيدا كرد و با همسرش بآنجا كوچ نمود. در اين محل اولين كودك ايشان قدم بعرصه وجود گذاشت و باور ايثل نام داده شد. ويلي در اين هنگام چون زن خود را خيلي دوست ميداشت نام فاميلي ويرا باسم اصلي خود افزود و بنام ويليام فريز گرين خوانده شد. سال بعد عكاس جوان 22 ساله شخصاً دو استوديوي عكاسي يكي در بريستول و ديگري در پليموث داير كرد. ديگر حالا شغل مناسب استعداد و ذوقش را پيدا كرده بود و صدها نفر مشتريهاي راضي و پا برجا داشت و پول خوبي بدست ميآورد. ويلي دائماً مشغول آزمايشها و ابتكارات تازه بود و در عكاسي بروش هاي مرسوم و پيروي ديگران اكتفاء نميكرد و همواره در پي ايجاد اثرهاي لطيف و هنرمندانه ميگشت و در انتخاب روشنائي و تاريكي، تركيب و اعتدال هر تصوير دقت و سليقه خاص بكار ميبرد. تنها موضوعي كه باعث اندوه ويلي ميشد ناخوشي هلن و حمله هاي تنگ نفس وي بود كه گاهگاهي شدت مييافت. ويلي كاري نميتوانست كرد جز اينكه او را تسلي دهد و در كنارش به پرستاري بماند تا عارضه مرض بر طرف گردد. در مدت دهسال اقامت در شهر باث شانس بزرگ ويلي اين بود كه دوستي نزديكي با فاكس تلبوت پيدا كرد. حالا ديگر با قهرمان دنياي آمالش چون رفقي صميمي بمصاحبه مينشست و از افكار و نظريات وي درباره صنعت عكاسي و اهميت روز افزون آن استفاده ميبرد. فاكس تلبوت بوي ميگفت: « عكاسخانه تنها براي دكانداري و پول در آوردن نيست. در نظر بياوريد كه صنعت عكاسي در زمينه علوم تا چه اندازه حائز اهميت خواهد شد و چه خدمات بزرگي انجام خواهد داد. بكمك عكاسي ميتوان كشفيات بزرگ در عالم نجوم نمود و باسرار جرثومه حيات و دنياي بينهايت كوچك پي برد. شايد هم روزي بتوان هر نوع حركتي را بوسيله عكاسي ضبط كرد.» فاكس تلبوت كه بقريحه ذاتي و جديت فريز گرين پي برده و آرزوي ترقي در راه علم و كشف رموز طبيعت را در ناصيه وي ميخواند ويلي را تشويق ميكرد كه بلندن برود و موزه هاي علمي و مراكز فني آنشهر عظيم را مشاهده كند و از مباحثات و نتايج عملات انجمن هاي دانشمندان مطلع گردد. در اين هنگام آشنائي تازه اي وسيله راهنمائي ويلي شد. جان آرتور ربيك راج كه تمام عمر خود را صرف كشفيات علمي و اختراعات نموده و اكنون پير مردي كهن سال بود از ويلي گرين دعوت كرد كه بكار گاهش در همانشهر باث برود و آخرين اختراع ويرا كه نوعي فانوس نمايش بود مشاهده نمايد. فريز گرين هرگز تصور نميكرد كه اين ملاقات موقتي ميبايستي سرنوشت ويرا تغيير دهد.
|