جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  08/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > مقالات عمومي

اختراعاتي كه دنيا را متحول كرد - ويليام فريز گرين ۱
گروه: مقالات عمومي

مرديكه جعبه سحرآميز را اختراع كرد

آقاي گوتنبرگ عكاسي خيابان كوينزرود شهر بريستول در جستجوي شاگردي بود. در اين سال 1869 صنعت عكاسي چيز نوظهوري بود. كسي كه شاگرد آقاي گوتنبرگ ميشد اين امتياز را داشت كه ضمن كسب روزانه با اصول يكي از جالبترين مشاغل آشنائي پيدا كرده و باتجربيات و اطلاعاتي كه در اين فن بدست ميآورد ميتوانست آتيه درخشاني براي خود تأمين نمايد.
صنعت عكاسي براي اكثر مردم ممكن ساخته بود كه تصاوير خود را بيادگار نگهدارند در حالكه سابق بر آن اين امتياز و تفنن فقط ويژه اعيان و متمولان بود كه ميتوانستند در مقابل مبلغ قابل ملاحظه اي تصوير نقاشي شده خود را توسط يكنفر نقاش بدست آورند.
حالا در زير نور آفتاب بتوسط يك دستگاه حساس عكاسي ممكن بود هركس در مقابل وجه مختصري تعداد كافي عكس فوري و بي زحمت بدست بياورد. پسري 14 ساله بنام ويلي گرين براي شغل شاگردي بعكاسخانه آقاي گوتنبرگ مراجعه كرد و پذيرفته شد. پدر اين جوان يكنفر صنعتگر فلزات در شهر بريستول بود. در ميان پنج پسر و دو دختر اولادان اين مرد نجيب و محبوب ويلي گرين كوچكترين پسر بود و از ابتداي كودكي در مدرسه به علوم فزيك و شيمي علاقه خاص نشان ميداد. بالاخره هم صنعت عكاسي را پيشه خود ساخت.
ويلي بعلت استعداد و شوق شخصي عكاسي خوبي از آب درآمد ولي براي گوتنبرگ شاگرد خوبي نبود زيرا در مدت كمي بفوت و فن هاي صنعت عكاسي آشنا شد و بكمك ابتكارات خود سعي كرد از استادش پيش افتد و با هنرمندي بيشتري كار كند. وقتيكه بوي اجازه داده شد با مشتريان وارد معامله گردد وظايف خود را خيلي بهتر از رئيس بدهيبت و پر افاده اش انجام داد و مشتريان بيشتري جلب كرد. در موقع گرفتن عكس با تلقين ها و اشاراتي مشتريان را وادار به تبسم شيريني ميكرد و با نشان دادن پرندگان خيالي باطفال توجه ايشانرا بدوربين جلب نموده تصاوير زنده و زيبائي تهيه ميكرد بطوريكه بزودي آتش حسادت را در دل استاد و رئيس خود برافروخت. خيلي از اوقات گوتنبرگ چاره اي جز آن نميديد كه ويلي را به بهانه تلخي روانه تاريك خانه نمايد.
در ايام فراغت ويلي هر چه ميتوانست راجع باين صنعت نوظهور و جالب مطالعه ميكرد. رد�' تحو�'لات عكاسي را از زمان پيدايش « اطاق تاريك» توسط لئوناردوداونچي دنبال ميكرد تا وقتيكه نيسفورنيپس يكي از افسران ناپلئون شروع بساختن شيشه حساسي نمود كه با مواد شيميائي تهيه شده و در اثر نور آفتاب تصوير خط دور اجسام را ميگرفت. وقتي ويلي رشته مطالعات خود را بدوره جديد رسانيد با شوق تمام بخواندن شرح حال لوي داگر صنعتگر پاريسي پرداخت كه چگونه بهمكاري نيسفورنيپس تصادفاً موفق بكشف اين مطلب مهم شد كه بخار جيوه ميتواند تصويري را كه در اثر نور روي شيشه عكاسي آغشته بمحلول نقره ثبت شده ظاهر نمايد. اين اكتشاف در سال 1837 حاصل شد.
مدت پنج سال ويلي تحمل بدخلقي گوتنبرگ را نمود و گوتنبرگ هم با جسارت وي ساخت. يكروز گوتنبرگ ديد كه ويلي بسرعت بطرف در مغازه دويد و بعجله آنرا باز كرده بهيكل شخصي كه در خيابان عبور ميكرد خيره شد.
ويلي! معني اين حركات چيست؟
عجب! اين آقا را نشناختيد؟ اين پير مرد كه ردشد فاكس تلبوت است. همان كسيكه طريقه چاپ عكس مثبت را از روي شيشه منفي كشف نموده و همان كسي استكه اولين كتاب مصور بتصاوير عكاسي را بچاپ رسانيده گوتنبرگ در حاليكه دستهايش را به بي حوصله گي و تحقير تكان مي داد گفت:
هر روز در صنعت ما براي هر كار كوچك يكنفر مخترع پيدا ميشود و همه آنها هم بعد از مدتي كارشان بمرافعه و محاكمه ميكشد. هيچ براي من فرق نميكند كه چه كسي چه چيزي را اختراع كرده باشد! يالا برو سر كارت!

دختر سويسي
ويلي بايكي از همكارانش جواني بنام جاستي خيلي رفيق شده بود. مادر بيوه جاستي اخيراً با يك بارون سويسي بنام فريز كه آه در بساط نداشت عروسي كرده بود. بارون فريز از زن قبلي خود دختري بنام هلنا داشت كه بتازگي از سويس وارد شده ولي بعلت كسالت در خانه خوابيده بود. روزي جاستي از ويلي خواهش كرد كه بمنزلشان برود و با هلنا ناخواهري وي آشنا شود.
هلنا فريز دختر 21 ساله اي بود كه با وجود رنگ پريده اش زيبا مينمود، كمي انگليسي ميدانست و از بيماري تنگ نفس رنج ميبرد. از همان برخورد اول بر هر دونفر آشكار شد كه براي يكديگر آفريده شده اند. در سال 1874 ويلي كه 19 سال داشت با هلنا فريز كه سه سال از او بزرگتر بود ازدواج كرد.
كمي بعد از آن گوتنبرگ و ويلي آخرين دعواي سخت خود را كردند كه منتهي به قطع روابط و خروج ويلي از عكاسخانه گرديد.
ويلي در كارگاه عكاسي خانمي در شهر باث كاري پيدا كرد و با همسرش بآنجا كوچ نمود. در اين محل اولين كودك ايشان قدم بعرصه وجود گذاشت و باور ايثل نام داده شد. ويلي در اين هنگام چون زن خود را خيلي دوست ميداشت نام فاميلي ويرا باسم اصلي خود افزود و بنام ويليام فريز گرين خوانده شد.
سال بعد عكاس جوان 22 ساله شخصاً دو استوديوي عكاسي يكي در بريستول و ديگري در پليموث داير كرد. ديگر حالا شغل مناسب استعداد و ذوقش را پيدا كرده بود و صدها نفر مشتريهاي راضي و پا برجا داشت و پول خوبي بدست ميآورد. ويلي دائماً مشغول آزمايشها و ابتكارات تازه بود و در عكاسي بروش هاي مرسوم و پيروي ديگران اكتفاء نميكرد و همواره در پي ايجاد اثرهاي لطيف و هنرمندانه ميگشت و در انتخاب روشنائي و تاريكي، تركيب و اعتدال هر تصوير دقت و سليقه خاص بكار ميبرد.
تنها موضوعي كه باعث اندوه ويلي ميشد ناخوشي هلن و حمله هاي تنگ نفس وي بود كه گاهگاهي شدت مييافت. ويلي كاري نميتوانست كرد جز اينكه او را تسلي دهد و در كنارش به پرستاري بماند تا عارضه مرض بر طرف گردد. در مدت دهسال اقامت در شهر باث شانس بزرگ ويلي اين بود كه دوستي نزديكي با فاكس تلبوت پيدا كرد. حالا ديگر با قهرمان دنياي آمالش چون رفقي صميمي بمصاحبه مينشست و از افكار و نظريات وي درباره صنعت عكاسي و اهميت روز افزون آن استفاده ميبرد. فاكس تلبوت بوي ميگفت:
« عكاسخانه تنها براي دكانداري و پول در آوردن نيست. در نظر بياوريد كه صنعت عكاسي در زمينه علوم تا چه اندازه حائز اهميت خواهد شد و چه خدمات بزرگي انجام خواهد داد. بكمك عكاسي ميتوان كشفيات بزرگ در عالم نجوم نمود و باسرار جرثومه حيات و دنياي بينهايت كوچك پي برد. شايد هم روزي بتوان هر نوع حركتي را بوسيله عكاسي ضبط كرد.»
فاكس تلبوت كه بقريحه ذاتي و جديت فريز گرين پي برده و آرزوي ترقي در راه علم و كشف رموز طبيعت را در ناصيه وي ميخواند ويلي را تشويق ميكرد كه بلندن برود و موزه هاي علمي و مراكز فني آنشهر عظيم را مشاهده كند و از مباحثات و نتايج عملات انجمن هاي دانشمندان مطلع گردد. در اين هنگام آشنائي تازه اي وسيله راهنمائي ويلي شد. جان آرتور ربيك راج كه تمام عمر خود را صرف كشفيات علمي و اختراعات نموده و اكنون پير مردي كهن سال بود از ويلي گرين دعوت كرد كه بكار گاهش در همانشهر باث برود و آخرين اختراع ويرا كه نوعي فانوس نمايش بود مشاهده نمايد. فريز گرين هرگز تصور نميكرد كه اين ملاقات موقتي ميبايستي سرنوشت ويرا تغيير دهد.

چشمهاي ما كندكار ميكنند
آقاي راج ويلي را در مقابل ديوار سفيد كرده اطاق نشاند، سپس با دستگاه نمايش خود تصوير نقاشي شده يكنفر مقلد سيرك را بديوار انداخت كه باتكانهاي سريع و بريده بحركت درآمد و بجست و خيز و معلق زدن پرداخت مثل آن بود كه ديوار در مقابل چشمان ويلي بحركت و رقص درآمده است.
پس از اتمام آزمايش آقاي راج عقيده ويلي را كه هنوز مات و مبهوت روبروي ديوار نشسته بود پرسيد. ويلي كه با اين سئوال ناگهان بخود آمد جواب داد: خيال ميكنم اين بزرگترين اختراعي است كه من تا كنون ديده ام.
خير، مبالغه ميكنيد. هيچ چيز تازه و مهمي نيست. تنها كاري كه من كرده ام اين استكه دو سه تا از تجربيات ديگران را با هم جمع كرده و با تكميل نظريات ايشان اين « اسباب بازي» را بوجود آورده ام. بيائيد درست ساختمان دستگاه را نگاه كنيد. سپس آقاي راج فانوس سحر آميز خود را از نظر تماشاچي جوان گذارند اين دستگاه شبيه اطاق ديده بان كوچكي بود كه چراغ داخلي آن درون لوله استوانه اي قرار گرفته بود. لوله استوانه هفت ضلع داشت و روي هر ضلع شيشه مربعي نصب ميشد. بر روي هر قطعه از شيشه هاي هفتگانه يكي از حالات جست و خيز مقلد سيرك نقاشي شده بود. وقتي دسته استوانه را مي گرداندند عكسها يكي پس از ديگري از مقابل چراغ مركزي ردميشد و بكمك ذر�'ه بيني كه در دهانه فانوس تعبيه شده بود تصوير چندين برابر بزرگتر بروي ديوار ميافتاد و حركات جسته جسته مقلدرا نشان ميداد.
چيزيكه ويلي را بيشتر متعجب ساخت اين بود كه چگونه چندين عكس ساكن و جدا از يكديگر بصورت حركاتي بنظر وي ظاهر ميشد. آقاي راج توضيح داد: « چشمان ماكند كار ميكند پس از آنكه تصويري از نظر ما رد شدتا عشري از ثانيه اثر آن در كانون حساس چشم ما باقي ميماند و باين ترتيب هر گاه در اين فاصله كوتاه تصوير ديگري در مقابل ما ظاهر شود رؤيت آن با اثريكه از تصوير قبلي در چشمان باقي مانده ممزوج ميگردد و در نتيجه در تصورمان چنين حاصل ميشود كه حركت تصوير دو�'م دنباله و متعاقب حركت تصوير اول است يا بعبارت ديگر ناظر حركتي مداوم ميباشيم.»
در اينجا ناگهان فكري از خاطر فريز گرين گذشت: « آيا نميشود بعوض اين همه زحمت و معطلي براي نقاشي روي شيشه بكمك دستگاه عكاسي شيشه هاي مصوري تهيه نموده پشت ذر�'ه بين نمايش قرار داد؟ »
وقتي آقاي راج از نظريه وي مطلع شد گفت:
شما اولين كسي نيستيد كه باين فكر افتاده ايد. عده اي از علماء در اين زمينه آزمايشهائي بعمل آورده اند. پرفسور ماري در فرانسه يك سلسله عكسهاي سريع و متعاقب يكديگر از راه رفتن مردم و پرواز پرندگان گرفته است همچنين ادوارد ماي بريج هنگام يك مسابقه اسب دواني در شهر كاليفرنيا در مسير اسبها 24 دوربين عكاسي را رديف پهلوي هم قرار داد و از حركت تاخت اسبان 24 عكس يكديگر برداشت. دونفر عالم نامبرده تصاوير خود را دورادور صفحه شيشه اي چاپ نموده و آنرا در پشت ذره بين دستگاههاي نمايش بگردش در آوردند نتيجه هر دو اقدام نمايش حركات طبيعي بطور مداوم در مقابل چشم تماشاچيان بوده است.
بهمين جهت است كه ميگويم « اسباب بازي» من چيز تازه اي نيست با اين تفاوت كه مدل اختراعي من بيشتر عملي و آسان بوده و بالنتيجه جنبه تجارتي پيدا كرده در حاليكه دستگاههاي ماري و ماي بريج صرفاً جنبه علمي دارند.»
پس از شنيدن اين مطلب جالب فريز گرين اظهار داشت:
در هر حال خيلي ميل دارم كه با شما در اين زمينه همكاري كنم. آيا باين پيشنهاد موافق هستيد؟
باين ترتيب زندگي فريزگرين بمجراي تازه اي افتاد. اين راه ميبايستي در عالم اختراع سينما توگرافي او را بمقام شامخي برساند.

اسكلت رقاص
عكاس جوان ما افكار بكر و بديعي داشت ولي صنعتگر چيره دستي نبود در اين همكاري متقابل آقاي راج نظريات و پيشنهادات فريز گرين را پذيرفته بكار ميبست و كارهاي فني را خودش انجام ميداد. يكي از نظريات مفيد فريز گرين كه باعث پيشرفت بزرگي در صنعت سينما توگرافي شد اين بود كه دريچه گرداني جلوي چراغ دستگاه نمايش تعبيه كرد تا هنگاميكه تصويري از پشت ذره بين در حال رد شدن است تا جاي خود را تصوير بعدي بدهد دريچه جلوي سوراخ نورا را مسدود نمايد و بمجرد آنكه تصوير تازه اي در پشت عدسي قرار گرفت سوراخ را باز كند تا عمل انجام گيرد. باين ترتيب نمايش ثابت تر و روشن تر در مقابل نظر تماشاچي ظاهر ميگرديد بدون آنكه خاصيت بهم آميختن حركات متداوم در مقابل چشم انسان بهم بخورد.
فريزگرين و راج روي صفحات شيشه اي سلسله عكسهائي تهيه نموده در خانه خود با دستگاه شان نمايشي دادند. يكي از شيشه ها صورت ويلي را نشان ميداد كه ضمن چهار تصوير از حالت اخم بخنده درميآمد. شيشه ديگري صورت دختري را بنظر ميآورد كه مردمك چشمش را از طرفي بطرف ديگر ميچرخانيد. رفقا و همسايگاني كه بتماشا گرد آمده بودند منتظر ديدن عكسهاي متحركي بسبك شيشه هاي نقاشي شده سابق بودند كه با جستكهائي حركات تند و خشني را نمايش ميداد و چون تصوير دختري را ديدند كه با حركت تدريجي مردمكهاي چشمش را براست و چپ مي چرخانيد خنده تمسخر آميزي سردادند و يكي از آنها فرياد زد:
اين ديگر شيشه نمايش نيست. ماگول نميخوريم! آهاي دختر خانم از پشت پرده بيا بيرون! ما كه ميدانيم پشت پرده قايم شده اي!
فريزگرن با توضيحات لازم سعي كرد آنها را مطمئن سازد كه حقه اي در كار نيست و كسي پشت پرده قايم نشده و براي اثبات گفته هايش اين بار تصاوير اخم و خنده خودش را نمايش داد. ناگهان خانم پيري از جا بر جست و درحال كه فرياد ميزد: « بازهم داريد ما را گول ميزنيد» چترش را چون شمشير در جگر پرده نمايش فرو كرد و وقتي كه فهميد اسلحه اش فقط پارچه را دريده و پشت آن هيچ كس نبوده بسيار متعجب و خجل شد.
اين اولين نمايش تصاوير متحرك تأثير شديدي در تماشاچيان گذاشت ولي فريزگرين خود ميدانست كه تازه ابتداي كار است و براي تكميل اختراع راه درازي را ميبايستي پيمود. اولاً ميبايستي ماده ديگري بجاي شيشه عكاسي بكاربرد تا بتوان عكسهاي بيشتري با سرعت افزونتر روي آن ثبت و نمايش طولاني تري تهيه نمود.
دراين زمان بود كه ويلي بياد نصيحت فاكس تلبوت راجع باقامت در لندن و تماس نزديك با مراكزعلمي افتاد. درست استكه آقاي راج چون معلم و پدري او را كمك و راهنمائي كرده بود ولي ديگر چنته اش براي وي خالي شده و ويلي اميدوار بود كه در لندن با افكار بديع و دانشمندان متبحرتري بر خورد نمايد. پس كار خود را دروست كنتري ترك كرد و از زوجه و دخترش خداحافظي نموده وعده داد كه ايام تعطيل بديدن آنها برود و بمحض آنكه شغل و معاش خوبي در لندن بدست آورد آنها را نزد خود برد.
در اوايل سال 1855 يك عكاس گمنام سي ساله وارد پايتخت انگلستان گرديد و در اندك مدتي بادو برادر بنام آرتور و اسمه گالينز آشنا شد و سه نفري اقدام بتأسيس كارگاه عكاسي نمودند. دو اطاق در طبقه بالاي دكان كفاشي در خيابان نيوباند اجاره كردند و استوديوي عكاسي خود را در آنجا داير نمودند. اما بدبختانه اين شركت عاقبت خوشي نيافت زيرا روح ويليام فريز گرين در آسمانها پرواز ميكرد و حوصله دكانداري و معاملات را نداشت بعلاوه غالباً تعطيلات خود را از جمعه عصر تا دوشنبه در باث ميگذراند و كار عكاسي مشتريان بدست برادران گالينز ميافتاد كه در مهارت فني و ذوق هنري بگرد او هم نميرسيدند.
مشتريان ناچار ناراضي شده بشكايت افتادند و اصرار داشتند كه شخص ويلي از ايشان عكس بگيرد زيرا كارهاي وي از هر جهت عالي و مورد پسند عموم قرار گرفته بود. اما ويلي نميتوانست باين درخواستها جواب مساعد بدهد زيرا اكنون باقي مانده وقت خود را نيز قسمتي صرف شركت در فعاليت هاي علمي و ملاقات دانشمندان و قسمت ديگر را صرف تحصيل فزيك و شيمي و مهندسي برق در مدرسه پولي تكنيك لندن مينمود.
معذالك پس از چندي شر كاء سه گانه در خيابان پيكاديلي در زير زمين بنائي اديستوديوي جديدي باز كردند كه در آن براي عكاسي فقط از اختراع حيرت انگيز نور برق استفاده ميشد. فريزگرين در اين هنگام موقع مناسبي يافت كه در پستوي كارگاه بكمك نور برق با دوربين هاي عكاسي و نمايش متحرك خود آزمايشهاي تازه اي بعمل آورد. درسال 1885 ضمن نامه اي رسمي اختراع خود را باطلاع « انجمن پادشاهي عكاسي» رساند كه در دنباله آن از وي دعوت شد كه در مقابل هيئتي اختراع نامبرده را بمعرض نمايش گذارد.
در اين طرقه جديد فريزگرين صفحه شيشه اي شكننده و غير قابل انعطاف را بكلي ترك كرده و بجاي آن كاغذ معمولي بكاربرده بود، باين ترتيب كه غشاء نازكي از محلول حساس مخلوط با ژلاتين بروي نواري از كاغذ كشيد و سپس براي آنكه كاغذ عكاسي را شفاف و قابل نمايش دادن سازد آنرا در روغن سگ آبي خيساند و روي نوار كاغذ حساس يك سلسله عكسهاي پشت سرهم تهيه نمود. اين تصاوير عبارت بود از حركات اخم و اطوار صورت چند نفر كه ضمن 12 تصوير متعاقب يكدگر عكس برداري شده بود. متأسفانه آقايان اعضاء انجمن از نمايش متحرك وي چندان خوششان نيامد وبدون آنكه توجهي به نقائص اوليه و غيرقابل اجتناب كار داشته باشند فقط باين عنوان كه عكاسي خوب بايد روي شيشه حساس صورت گيرد و دليلي ندارد كه ماده نامناسب ديگري بجاي شيشه عكاسي انتخاب شود اختراع فريزگرين را محكوم بفنا شمرده متفقاً آنرا طرد كرند. معذالك از آنجا كه فريزگرين را عكاس پايه يك تشخيص دادند او را بعضويت انجمن انتخاب نمودند.
فريزگرين كه از جانب اشخاص مهم و اهل فن سرخورده و مأيوس شده بود تصميم گرفت كه اختراع خود را در معرض قضاوت عامه مردم بگذارد. پس روي يكي از پنجره هاي استودي خود در خيابان پيكاديلي پرده كشيد و هنگام شب شروع بنمايش تصاوير اسكلت رقاصي كه خود تهيه نموده بود كرد. عابرين و خيابان گردان و مردان و زنان از هر طبقه و هر سن در مقابل پرده نمايش مجتمع شده بتماشا پرداختند.
پليس بمداخله آمد و بعوض آنكه مردم را متفرق كند خود برقص اسكلت خيره ماند. پياده رو و نيمي از سواره روبند آمد و كار ازدحام و غوغا بالا گرفت. اين وضع چند شب ادامه يافت و خبر اسكلت رقاص ورد زبان اهالي لندن شد. سازمان پليس مخفي بمداخله پرداخت و يكنفر مأمور كار آگاهي به فريزگرين اطلاع داد كه اگر باين اوضاع خاتمه ندهد بجرم ايجاد اغشاش و بستن راه وسايط نقليه ويرا توقيف خواهد كرد.
اسكلت رقاص همانطور كه با وضع اسرارآميزي درنظر مردم جلوه گر شده بود ناگهان از انظار مختفي گرديد و بزودي حتي در خاطره ها هم اثري از آن برجاي نماند.

جعبه سحرآميز
كار استوديوي وست كانتري كساد شد و فريزگرين از آن محل كوچ كرده درمايد اوايل خانه اي گرفت و خانواده اش را بلندن نزد خود آورد و كارگاه كوچكي در خيابان هابرن اجاره نمود.
در اين ايام وضع مالي ويلي خوب نبود و چون شخصاً نميتوانست آلات مورد نيازش را بسازد ميبايستي آنها را بقيمت گزاف بصنعتگران و مكانيسين ها سفارش دهد. ولي فريزگرين روحيه خود را نميباخت و مطمئن بود كه روزي اختراعش را تكميل خواهد كرد و از ثروتمندان جهان خواهد شد. نتيجه فعاليت دائمي و شبهاي بيخوابي وي پس از مدتي بصورت دوربين عكاسي جديدي ظاهر شد اين دستگاه نيز با حلقه كاغذ حساس كارميكرد و در هر ثانيه تا هشت عكس ميگرفت ولي بمحض آنكه فريزگرين ميخواست براي تكميل اختراعش در هر ثانيه تا دوازده عدد عكس بگيرد كاغذ طاقت نياورده پاره ميشد.
در اين دستگاه چرخ دندانه داري بسوراخهاي كنار كاغذ عكاسي گير كرده آنرا با حركتي ثابت از پشت عدسي دوربين رد ميكرد با اين خصوصيت كه هر قطعه از كاغذ حساس مدت كسري از ثانيه در پشت عدسي متوقف ميماند تا تصوير خارج را ثبت كند سپس بحركت درآمده جاي خود را به قطعه كاغذ حساس بعدي ميداد. ضمن اين عمل سريع با تطبيق زماني دقيق دريچه اي فلزي درب دوربين را باز و بسته ميكرد باينطريق كه چون قطعه اي كاغذ حساس پشت عدسي قرار ميگرفت در كسري از ثانيه درب دوربين باز ميماند تا نور خارج روي محلول حساس كاغذ اثر كرده تصويري حاصل شود و بلافاصله درب دوربين بسته ميشد تا آن قطعه عكس ثبت شده از پشت عدسي رد شود و قطعه كاغذ ديگري براي ضبط تصوير بعدي بجاي آن قرار گيرد.
فريزگرين ضمن كاوشهاي خود براي پيدا كردن مصالح مناسبي جهت تكميل اختراع تصادفاً به ماده اي برخورد كه تاكنون هيچكس بدان توجهي ننموده بود. اين ماده كه سي سال قبل توسط عالمي بنام الكساندر پاركز از اهالي بيرمينگام از تركيب نيتروسلولوز و كافور ساخته شده و بنام سلولوئيد موسوم گرديده بود در عين آنكه قابليت انحناء داشت بسيار مستحكم بود و فريز گرين بفكر افتاد كه نوارهاي باريك و شفافي از ماده سلولوئيد تهيه نموده در تجربيات خود مورد استفاده قرار دهد.
از آن پس آزمايشگاه هابرن تبديل بكارخانه سلولوئيد سازي شد. فريزگرين ورقه هاي كلفت و كدر سلولوئيد را خريداري نموده با كمك دو نفر معاونهايش آنها را در كوره هائي ميجوشاند و مايع مذاب حاصله را روي صفحات صاف شيشه اي پهن ميكرد تا پس از خشك و سرد شدن بصورت صفحات نازكي درآيد سپس ورقه هاي نازك سلولوئيد را بوسيله منگنه مخصوصي صيقل داده آنها را بمحلول حساس عكاسي آغشته ميكرد و نوارهاي نازك از آن بريده در دوربين عكاسي خود مورد استعمال قرار ميداد.
ضمن انجام اين طريقه طولاني و پر زحمت فريزگرين دوربين عكاسي مكمل تري هم ساخت كه بتوسط آن بتواند با نوار سلولوئيد فيلم برداري كند. باين ترتيب در ژانويه سال 1889 فريزگرين اولين فيلم سلولوئيدي شفاف خود را كه بطول پنجاه پا بود براي فيلم برداري حاضر كرد.
يكروز يكشنبه ويلي با دوربين جديدش در هايد پارك از پسر عموي خود و فرزند كوچكش كه قدم زنان بطرف او ميآمد باندازه بيست پا فيلم برداري كرد. سپس دوربين و سه پايه اش را كنار خياباني نصب نمود و از رفت و آمد درشگه ها و واگونها و مردمانيكه مشغول گردش بودند مقدار بيشتري فيلم گرفت. ضمن اين عمل در مقابل سئوالات همراهانش كه با حيرت تمام بكار او خيره شده بودند ميگفت: « اين قوطي سحرآميز من است.»
غروب همانروز فرين گرين بآزمايشگاه نخواهند آمد فريزگرين ميخواست تنها و بي رقيب از هيجان بررسي و مشاهده نتيجه كار خود لذت ببرد. هيچوقت در زندگي گرفتار چنين دغدغه و اضطرابي نشده بود! درعين آنكه قلبش از خوشحالي و اميدواري ميلرزيد يقين داشت كه هم الان زحمات خود را بيهوده خواهد يافت و با شكست بزرگي روبرو خواهد شد.
فريزگرين نميتوانست باور كند كه كارها بر وفق مراد انجام يافته، دور بينش بخوبي كار كرده و فيلم سلولوئيدي همان چيزي بود كه ميبايستي بزودي سراسر جهان را تسخير كند.
ويلي بيدرنك شروع بظاهر كردن فيلم نمود و در نور قرمز تاريك خانه با كمال شوق و لذت مشاهده نمود كه تصاوير فيلم كم كم نمودار ميگردد. آنگاه كپي منفي را ثابت نمود و شست و خشك كرد و سپس روي نوار سلولوئيدي ديگري كپي مثبت را نيز چاپ و آماده نمايش ساخت. حلقه را در دستگاه جاي داد شب ديروقت بود اما بالاخره آن لحظه فراموش نشدني فرا رسيده بود.
وقتيكه شروع بنمايش فيلم خود كرد دستش از شدت هيجان ميلرزيد معجزه اي روي ديوار سفيد روبرو، چشمانش را محسور كرده بود. پسر عمويش دست در دست فرزند كوچك خود درهايد پارك قدم زنان بطرف او جلو ميآمد سپس صحنه عوض شد و نوبت به رفت و آمد و حركت درشكه ها و واگونها و زنان و مردان در خيابان رسيد.
لحظه بعد ديوار سفيد باقي ماند و فريزگرين حيرت زده! « آيا خواب ميديدم؟ آيا ميتوانم مطمئن باشم؟». بار ديگر حلقه فيلم را در پشت ذره بين نمايش بگردش در آورد. پسر عمو و هايد پارك و درشكه ها و خيابان در روي ديوار رژه خود را شروع كردند؟
ويلي از شدت شادي در پوست خود نميگنجيد و آرام و قرار نداشت. حس ميكرد كه مجبور است موفقيت خود را باطلاع يكنفر آدم زنده برساند. بهركه باشد! بگويد كه چه شده و چه بر وي ميگذرد! از آزمايشگاه بيرون جست و در خيابانهاي خالي و ساكت بحركت افتاد. پاسباني را در نظر آورد و بطرف وي دويد:
آقاي پاسبان خواهش ميكنم فقط چند دقيقه با من بيائيد.
چه اتفاقي افتاده؟
هيچي! اتفاق بدي نيست! فقط ميخواستم كه... خواهش ميكنم با من بيائيد. ديگر معطل نشد و پاسبان را با خود بطرف آزمايشگاه كشاند
لطفاً روي اين صندلي بنشينيد و ديوار روبرو را نگاه كنيد تا عجيب ترين چيزيكه تصورش را هم در زندگي نكرده ايد بشما نشان دهم.
اما پاسبان ترجيح داد كه همان كنار درب اطاق بايستد و چوب قانونش را در دستي و صورت را در دست ديگر نگاهدارد.
اطاق تاريك شد و ديوار بحركت درآمد، ديگر نميدانيم پاسبان ما راجع بآنشب ژانويه 1889 چه گزارشي به كلانتري فرستاد.
در خلال اين ايام وضع مالي فريزگرين روز بروز رو به خرابي ميرفت در سال 1888 شركت برق ويرا مورد تعقيب قانوني قرار داده بود زيراقبوض برق استوديوي پيكاديلي را نپرداخته بود با اين حال در آن اوقات فريزگرين در بسياري از نقاط شهر چندين استوديوي عكاسي داير كرده و اصرار داشت شخصاً همه آنها را نگاهدارد.
از طرف ديگر با موفقيتي كه در راه اختراع خود پيدا كرده بود در مدت يكسال اخير بكلي شغل عكاسي را كه عايدي روزمره وي از آن تأمين ميشد ول كرده دائماً مشغول مطالعه و آزمايش براي تهيه فيلم و دستگاههاي تازه بود. در اين جريان ميبايستي از طرفي براي تهيه وسايل كار هر روزه مبالغي بپردازد و از طرف ديگر حقوق معاونين و مخارج خانواده و استوديوهاي خود را تأمين نمايد در آن ايام كه فريزگرين به موفقيت نهائي نزديك شده و اميدوار بود كه درب شهرت و افتخارات و ثروت بروي او باز شود وضعيت ماليش بحدي خراب بود كه ديگر نميتوانست به شركت هاي فني كه طرف معامله او بودند سفارش لوازم و دستگاههاي مورد نياز خود را بدهد زيرا بهمه مقروض مانده بود و حتي يكبار چك وي خالي از وجه درآمد و اعتبار وي از بين رفت برادران گالنز شركاء عكاسخانه پيكاديلي از وي جدا شدند.
در محاكمه شركت برق مجبور بپرداخت خسارت كلي شد. در همان احوال فريزگرين اختراع خود را تكميل كرده آنرا بنام « دستگاه مكمل براي ضبط سلسله تصاوير پشت سر هم» به ثبت رسانيد و همين اقدام نيز هزينه سنگيني بدوش او گذارد.
فريزگرين چندي قبل از اين جريانات باعده اي از تجار وارد معامله اي شده بود كه با طريقه مخصوصي از صحنه هاي تئاتر و آكترها و مناظر ديدني عكسهاي ارزان تهيه كرده بفروش برسانند. بدبختانه اين كار هم با شكست مواجه شد و از آنجائيكه فريزگرين از حقه بازيهاي معاملات و بند و بست هاي تجار چيزي سرش نميشد شركاء از سادگي وي سوء استفاده نموده خود را كنار كشيدند و خسارت و ورشكستگي گردن فريزگرين را گرفت. كار به محاكمه و اعلام ورشكستگي كشيد و فريزگرين بزندان افتاد...

   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837