خشونت در فرهنگ ايرانى ريشه عميق و غيرقابل انكارى دارد. اين فرهنگ على رغم اينكه در رويارويى با مدرنيسم دچار چالش اساسى شده است، اما درحوزه خانواده در قالب رفتارهاى اجتماعى و درحوزه جامعه درقالب كنش هاى اجتماعى قابل لمس، مشاهده و پيگيرى است. اين نابهنجارى فرهنگى كه نوعى عدم تقارن را پديد آورده به نوعى موجب ايجاد رابطه فرادست و فرودست درتمام نهادها ازجمله خانواده شده است. چه بسا دراين مورد پدرخانواده اى كه در اداره و محل كار خود در ارتباط با رئيس و مديرعامل نقش فرودستانه اى را ايفا مى كند، درخانه مى تواند با قدرتى كه از فرهنگ غلط پدرسالانه به ارث برده رفتارهاى خشونت آميز را عليه همسر و فرزندانش به كارببرد تا عقده هاى درونيش را اندكى التيام بخشد. درخصوص عوامل رشد خشونت بحثهاى فراوان و متنوعى وجوددارد و محققين هركدام از منظرى آن را تفسير و تبيين كرده اند. برهمين مبنا به سراغ خانم دكتر شهلا اعزازى جامعه شناس و استاد دانشگاه علامه طباطبايى رفتيم و از زواياى گوناگون خشونت را مورد بررسى و تبيين قرارداديم. به نظر شما چرا درجامعه ما ميل به خشونت طى يك دهه اخير افزايش يافته است؟ > خشونت يك پديده پنهان است و افزايش آن چندان قابل رؤيت نيست. شايد بتوان گفت: نوع خاصى ازخشونت وجوددارد كه دراين اواخر بيشتر ديده مى شود. مثلاً اگر به روزنامه ها مراجعه كنيد، مى بينيد هرروز ۲تا۳مورد قتل اعضاى خانواده و تجاوز جنسى به كودكان ديده مى شود. اين مقوله تاحدى افزايش يافته وگرنه پرخاشگرى درخيابان هميشه وجودداشته است. كليه بررسيهاى انجام شده عملاً مطرح مى كند كه خشونت هميشه درجوامع بوده و رفتار طبيعى درزندگى خانواده عنوان مى شده اما هيچكس راجع به آن صحبتى نمى كرد. درحدود ۳دهه پيش درغرب اين مسأله مطرح شد كه خشونتهاى درون خانواده استثنا نيستند. بلكه آنقدر رواج دارند كه لازم است مورد بررسى قرارگيرد. درحدود يك دهه قبل اين مباحث به ايران رسيد و كنفرانسى كه درهمين زمينه در پكن برگزارشد، جهانيان را بسيار آگاهتر كرد. درآنجا عنوان شد كه خشونت يكى از محورهاى نگران كننده درمورد زنان است. درآن اجلاس از دولتها تعهدگرفته شد براى كاهش خشونت اقدام كنند. گذشته از آن افراد به طور شخصى و مستقل روى خشونت كاركردند. مجموعه اينها نشان مى دهد از يك دهه قبل به اين طرف خشونت به شكل يك موضوع و مسأله اجتماعى مطرح شده و به تدريج آمارهاى آن هم موردتوجه قرارگرفته است. تا قبل ازاين آمارها، رفتارهاى خشونتى پنهان و پوشيده بود و اين اطلاعات در دسترس همگان قرارنمى گرفت. اما هرچه كه به جلوتر رفتيم كارشناسان بيشتر مقوله خشونت را به مردم معرفى كردند. آنها گفتند: ما نبايد در زندگى تحت رفتارهاى خشونت آميز قراربگيريم. برهمين اساس هرروز تعداد شكايات و مراجعه به مراكز قضايى بيشترمى شود. چرا؟ چون تا يك زمانى مردم خشونت را يك پديده طبيعى مى دانستند. البته بسيارى از موارد به خاطر آبرودارى عنوان نمى شد. مثلاً تجاوزات جنسى درون خانواده تحت عنوان حفظ آبرو به صورت آشكار بيان نمى شد. اما به تدريج آگاهيها افزايش يافت و مشخص شد كتك خوردن و زدوخورد و سوءاستفاده جنسى رفتارى نابهنجار تلقى مى شود. امروز درجامعه شنيده مى شود كه مردم مى گويند: اگر فردى خشونت به خرج داد، مجرم و متهم است و بايد به سزاى اعمالش برسد. بنابراين دگرگونى هايى دربين مردم ايران به شكل بطئى و تدريجى پديدآمده، كه خشونت را به شكل جدى ترى مطرح كرده. علاوه بر خشونتهاى خانوادگى ما با يك مورد ديگر هم روبرو هستيم كه آن هم افزايش قتلها در جوامع است. دراين مورد اين نكته قابل ذكر است كه ما نبايد خشونت را به شكل يك عمل فردى درنظر بگيريم، بلكه خشونت بسيار در ارتباط با آنچه كه در ساختار كل جامعه وجوددارد، قابل مطالعه و پيگيرى است. دراينجا اين سؤال مطرح است كه آيا در ساختار جامعه گروهى وجوددارند كه داراى امتيازات ويژه اى باشند يا خير؟ اگر اين ساختار در جامعه وجوددارد و فعالانه تحت عناوين قانون، فرهنگ، آداب و رسوم و... عمل مى كند و مجازاتى براى عامل خشونت نه در ساختار جامعه و نه در درون خانواده هست، ما با افزايش خشونتها روبرو مى شويم. يعنى بحث عمده خشونت رابطه اى است كه بين يك واحد خصوصى با كل جامعه درنظر گرفته مى شود.
|