قصه درادب رسمي مقام قصه باز هم برتر از اينهااست . از دورترين دورانها قصه در حفظ ميراثهاي فكري اقوام تاثير فراوان داشته است ، در فرهنگ خود ما افسانه هاي پهلواني اوستا شاهد زنده اي بر اين مدعااست . به همين قياس در هر دوره اي ، بزرگان قوم نيز براي اينكه افكار بلند خود را به فهم عامه نزديك سازند از اين قالب مستعد و مناسب كمك مي گرفته اند . درياي مواج وانديشه متلاطم و ذهن خلاق و سرشار نوابغي مانند مولاناجلاالدين محمد با آنهمه رمز و راز حيرت زا در هيچ ظرفي به خوبي تمثيل و قصه جا نمي گيرد . اگر بتوان « بحر را در كوزه اي » ريخت و گنجايش آنهم بيشتر از « قسمت يك روزه » باشد آن كوزه ، نامي جز قصه ندارد . تنها زباني كه هر كس در هر سن و سال و زمان و در هر نقطه جهان با آن متكلم و آشنا است زبان قصه است . قصه بهترين وسيله ايست كه به كمك آن مي توان اينهمه افكار بلند و آراء مافوق تصور را به مردم منتقل كرد و به آساني در اختيارشان نهاد ، و آنان نيز با ذوق و اشتها بشنوند و بخوانند و لذت ببرند و بازهم خواستار شنيدن و خواندن بيش از آن باشند . عبداللطيف طسوجي تبريزي در مقدمه الف ليله و ليله فارسي كه خود او ترجمه كرده در اين باره مي گويد :« حكيمان را رسم و آئين چنين است كه گاهي به اسم افسانه سخن گويند و گاهي از زبان دد و دام حديث كنند و مقصود از آنهمه پند گرفتن و حكمت آموختن است ولي اين حيلت را بكار برند كه عامه طباع را به گفته ايشان رغبت افتد » . آنچه بر سخن طسوجي بايد افزود اينست كه « حكيمان » خود خالق اين افسانه ها نبوده اند بلكه افسانه هاي رايج و شفاهي خلق را وسيله و بهانه اي براي « پند گفتن وحكمت آموختن » قرار داده اند . يعني براي اينكه « عامه طباع را به گفته ايشان رغبت افتد » از افسانه عوام كمك گرفته اند و اينجا است كه ارزش و اهميت قصه هاي خلق روشن ميشود و از همين جا ميتوان دريافت كه قصه هاي عاميانه چه تاثير شامل وهمه جانبه اي در ادب رسمي و مكتوب ملل جهان و از جمله ملت ما داشته است . به بيان ديگر ، غالب قصه هاي ادبي و مشهوري كه ازنوابغ و هنرمندان ما و ديگران باقي مانده در روزگاران گذشته از جمله قصص عاميانه بوده كه بعدها به كسوت متشخص و مجلل ادب رسمي در آمده است . و كريستين سن ايران شناس دانماركي سالها پيش بدين نكته توجه داشته و ميگويد :« يك قصه ادبي قصه ايست كه اصلا عاميانه بوده است و بعدها به آن جنبه ادبي داده اند » چه ، ردپاي آنها را در آثار قدر اول ادب فارسي مي بينيم في المثل بسياري از داستانها و قصص مرزبان نامه ؛ شاهنامه ؛ مثنوي ؛ كليله و دمنه ؛ خمسه نظامي و اساطير و افسانه هايي كه در آثار خاقاني ؛ عطار ؛ سنائي ؛ سعدي و ديگران آمده است همگي از اساطير و قصص و معتقدات عوام گرفته شده است .
|