جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  19/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > افسانه ها و فرهنگ توده

قصه هاي ايراني ۲
گروه: افسانه ها و فرهنگ توده

(بخش دوم )

قصه درادب رسمي
مقام قصه باز هم برتر از اينهااست . از دورترين دورانها قصه در حفظ ميراثهاي فكري اقوام تاثير فراوان داشته است ، در فرهنگ خود ما افسانه هاي پهلواني اوستا شاهد زنده اي بر اين مدعااست . به همين قياس در هر دوره اي ، بزرگان قوم نيز براي اينكه افكار بلند خود را به فهم عامه نزديك سازند از اين قالب مستعد و مناسب كمك مي گرفته اند .
درياي مواج وانديشه متلاطم و ذهن خلاق و سرشار نوابغي مانند مولاناجلاالدين محمد با آنهمه رمز و راز حيرت زا در هيچ ظرفي به خوبي تمثيل و قصه جا نمي گيرد . اگر بتوان « بحر را در كوزه اي » ريخت و گنجايش آنهم بيشتر از « قسمت يك روزه » باشد آن كوزه ، نامي جز قصه ندارد . تنها زباني كه هر كس در هر سن و سال و زمان و در هر نقطه جهان با آن متكلم و آشنا است زبان قصه است .
قصه بهترين وسيله ايست كه به كمك آن مي توان اينهمه افكار بلند و آراء مافوق تصور را به مردم منتقل كرد و به آساني در اختيارشان نهاد ، و آنان نيز با ذوق و اشتها بشنوند و بخوانند و لذت ببرند و بازهم خواستار شنيدن و خواندن بيش از آن باشند . عبداللطيف طسوجي تبريزي در مقدمه الف ليله و ليله فارسي كه خود او ترجمه كرده در اين باره مي گويد :« حكيمان را رسم و آئين چنين است كه گاهي به اسم افسانه سخن گويند و گاهي از زبان دد و دام حديث كنند و مقصود از آنهمه پند گرفتن و حكمت آموختن است ولي اين حيلت را بكار برند كه عامه طباع را به گفته ايشان رغبت افتد » .
آنچه بر سخن طسوجي بايد افزود اينست كه « حكيمان » خود خالق اين افسانه ها نبوده اند بلكه افسانه هاي رايج و شفاهي خلق را وسيله و بهانه اي براي « پند گفتن وحكمت آموختن » قرار داده اند . يعني براي اينكه « عامه طباع را به گفته ايشان رغبت افتد » از افسانه عوام كمك گرفته اند و اينجا است كه ارزش و اهميت قصه هاي خلق روشن ميشود و از همين جا ميتوان دريافت كه قصه هاي عاميانه چه تاثير شامل وهمه جانبه اي در ادب رسمي و مكتوب ملل جهان و از جمله ملت ما داشته است .
به بيان ديگر ، غالب قصه هاي ادبي و مشهوري كه ازنوابغ و هنرمندان ما و ديگران باقي مانده در روزگاران گذشته از جمله قصص عاميانه بوده كه بعدها به كسوت متشخص و مجلل ادب رسمي در آمده است . و كريستين سن ايران شناس دانماركي سالها پيش بدين نكته توجه داشته و ميگويد :« يك قصه ادبي قصه ايست كه اصلا عاميانه بوده است و بعدها به آن جنبه ادبي داده اند » چه ، ردپاي آنها را در آثار قدر اول ادب فارسي مي بينيم في المثل بسياري از داستانها و قصص مرزبان نامه ؛ شاهنامه ؛ مثنوي ؛ كليله و دمنه ؛ خمسه نظامي و اساطير و افسانه هايي كه در آثار خاقاني ؛ عطار ؛ سنائي ؛ سعدي و ديگران آمده است همگي از اساطير و قصص و معتقدات عوام گرفته شده است .

و يكي از كارهاي مفيد و ضروري تحقيق و تتبع در همين مورد است كه بعد از طبع و انتشار تمامي قصه ها بايد انجام بگيرد ليكن واجب تر از آن و مقدم برآن مسئله گردآوري دقيق و كامل خود قصه هااست كه امري فوتي و فوري است . از ديدگاه ديگر افسانه هاي ايراني نقاشي دقيقي است از آنچه در طي تاريخ بر مردم اين سرزمين گذشته است يعني همانطور كه بسياري از حقايق تلخ را در قالب مثل ها و تمثيل ها ريخته اند خيلي از وقايع تاريخي را هم كه نمي توانسته اند در تواريخ رسمي ثبت و ضبط كنند به شكل قصه در آورده اند تا از ميان نرود .
چون زورمندان و صاحبان قدرت به مردم رخصت سخن گفتن و مجال خوب و بد كردن ندهند حقايق لباس قصه مي پوشند و به دام و دد منسوب ميشوند . قصه معروف جغد و ويرانه و سخن آخر جغد نر كه به جغد ماده مي گويد :
گر ملك اينست و چنين روزگار
زين ده ويران دهمت صد هزار
حقيقتي است مربوط به دوران سلطنت بهرام دوم پادشاه ساساني كه در قالب افسانه ريخته شده است .
قصه گوئي وشاهنامه خواني
در قهوه خانه ها هنوزهم شاهنامه خواني و نقالي متداول است . قصه گو و شاهنامه خوان مربي و ناصح توده ها است . مزيت بارز و تحسين بر انگيز قصه هاي ايراني جنبه انسان سازي و تربيتي آنها است . نوع و مضمون قصه هر چه باشد هدف اصلي آن تربيت آدمي و سوق دادن وي به كمال انساني است .
ستايش خوبي و زيبائي ، توصيف مردي و مردانگي و تشويق مردم به خدمت كردن به خلق مانند اينها نتيجه نهائي هر قصه ايست . لقب شاهنامه خوان « ميرزا » و لقب قصه گو « مرشد » و هر دو عنواني معتبر و احترام آمير است ، زمينه كار شاهنامه خوان داستانهاي حماسي است ولي قصه پرداز به ميل خود مي تواند هر قصه اي را براي گفتن انتخاب كند .
قصه گو در ساعات آخر روز به قهوه خانه ميرود و كار خود را آغاز ميكند. ابتدا نام خدا را بر زبان مي آورد و بعد از آن بر پيامبر درود مي فرستد و حاضران با صداي بلند صلوات مي فرستند و مرشد در حالي كه تعليمي يا عصائي در دست دارد آرام آرام راه ميرود و به آهنگ مخصوص با صداي بم غزل يا قطعه اي تربيتي و اخلاقي ميخواند .
چون گرم شد با چنين عبارتهائي قصه را شروع ميكند : « عقد جواهر سخن كهن در محل و موضع وزمان و مكاني داشتيم و از كف گسستيم الحال خدمت دوستان و برادران و پيران علي عمران دنباله سخن ديروز را بعرض ميرسانيم ».

سنت خوبي است و اميد آنكه پايدار بماند . پيشه ور و كارگري كه تمام روز را كار كرده و خسته و مانده شده به قهوه خانه مي آيد و علاوه براينكه خستگي در ميكند ؛ چاي مي نوشد ؛ همكاران و مشتريان خود را ميبيند شاهنامه يا قصه هم ميشنود و همانطور كه از كودكي قصه هاي سرزمين خود را شنيده و بروزگار جواني در زورخانه، شاهنامه و آثار زبده و مفيد ديگر شاعران را به گوش گرفته و در ماههاي رمضان از جلسات سخنوري بهره برده اينك هم كه كار منظم فرصت ديگري برايش باقي نگذاشته است باز با داستانهاي حماسي و قصه هاي دلكش ايراني سروكار دارد يعني الفت و پيوندي كه از طفلي با سرزمين خويش داشته در هيچ دوره از يادش نمي رود .
البته اين الفت و پيوند در گروههاي مختلف جامعه به اشكال مختلف ايجاد و تقويت مي شده است ، و علاقه و دلبستگي مردم به نقالان و قصه خوانان زبر دست و محبوبيت و آبروئي كه هنوز در ميان خلق دارند به همين سبب است . مسعود سعد گويد :
تا قصه گوي چيره زبان پيش عاشقان
قصه زعشق عروه و عفرا كند همي
در قرون گذشته نيز مانند امروز و بهتر از امروز اين پيشه از جمله مشاغل آبرومند و مورد علاقه عامه بوده است و غالب قصه گويان ، از جوانمردان و ارباب فتوت و مقيد به رعايت آداب و تشريفات خاص بوده اند .
طاهر وحيد در اشاره به خوبي و زيبائي قصه خوان گويد : چه گويد كس از خوبي قصه خوان
كه درملك خوبي است صاحبقران
ميرزا محمد طاهر نصرآبادي اصفهاني از نويسندگان دوره صفوي در تذكر خود معروف به « تذكر نصرآبادي از اين گونه قصه خوانان بسيار ياد كرده است » باري ، هر قصه پردازي بنا به استعداد و خلاقيت خود قصه را به نحوي خاص و تعبيراتي دلكش مي آراسته و داد سخن ميداده است .
چنانكه مي گويند قصه پردازان زمان خودمان نيز هر كدام در آرايش قصه شيوه و شگرد خاص داشته اند و دارند بطوري كه اگر شنونده به تناوب پاي نقل اين هنرمندان چرب زبان نشسته باشد اين نكته را خوب دريافته است . همه داستان « رستم و سهراب » را نقل مي كنند و « طومار مي زنند » اما هر كدام از روي طومار خود سخن ميگويند و بنا به سليقه و قدرت تخيل خود چاشني هائي به آن ميزنند كه دو تاي آن يكسان نمي نمايد .
درست است كه همه يك داستان را روايت كرده يا مي كنند اما همان اختلاف چشمگير و شامه نوازي كه در رنگ و بوي گل وگياه اين مزروبوم هست در روايات متعدد يك قصه هم ديده ميشود .

قسمت قبل   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837