رنه د كارت (1650ـ1596)
دكارت در 31 مارس 1596 در فرانسه به دنيا آمد. او از پدرش پول كافي به ارث برده بود و لذا ميتوانست هزينههاي زندگي تحصيلي و مسافرتهايش را تأمين كند. او از 1604 تا 1612 در يك مدرسه يسوعي1 در رشته علوم انساني و رياضيات تحصيل كرد و در فلسفه، فيزيك و فيزيولوژي استعداد چشمگيري از خود نشان داد. چون دكارت از نظر سلامت بدني آسيبپذير بود، مدير مدرسه او را از شركت در مراسم مذهبي صبحگاهي معاف كرد و به وي اجازه داد تا هنگام ظهر در رختخواب بماند، عادتي كه در سرتاسر زندگي خود آن را حفظ كرد. در اين صبحهاي آرام بود كه او به خلاقترين تفكرات خود ميپرداخت.
دكارت پس از اتمام تحصيل رسمي خود، نمونههايي از خوشگذرانيهاي پاريس را تجربه كرد و چون اين زندگي را ملالانگيز يافت، براي مطالعه رياضيات گوشهنشيني را انتخاب كرد. در 21 سالگي در ارتشهاي هلند، باواريا و مجارستان به عنوان يك داوطلب نجيبزاده وارد خدمت شد، درحالي كه شمشيربازي ماهر و شخصي ماجراجو بود. او همچنين آشكارا به همه نوع فسق و فجور و لذتهاي غيرمعمول زندگي دست ميزد، هرچند تنها پيوند عاشقانه پايدار او يك رابطه عشقي سه ساله با يك زن هلندي بود كه در سال 1935 از او صاحب فرزندي شد.
دكارت به اين كودك خردسالش عشق ميورزيد و با مرگ او در سن پنج سالگي قلبش شكسته شد. او فقدان اين فرزند را به عنوان عميقترين غم زندگي توصيف كرده است.
دكارت مشتاقانه علاقهمند بود كه دانش علمي را در امور عملي به كار بندد. او به بررسي و مطالعه فنوني پرداخت تا بتواند از خاكستري شدن موهايش جلوگيري كند و در مورد استفاده از صندليهاي چرخدار نيز به آزمايشهايي دست زد.
دكارت هنگامي كه در ارتش خدمت ميكرد خوابي ديد كه زندگيش را دگرگون كرد. چنانكه خود وي گفته است، روز دهم نوامبر را در يك اتاق گرم در كنار بخاري گذرانيده و درباره عقايد علمي و رياضي انديشيده است. او در آنجا به خواب ميرود و در رؤياي خود ـ آنگونه كه بعدها آن را تعبير كرد ـ به خاطر تنبلي مورد سرزنش قرار ميگيرد و «روح حقيقت» ذهنش را تسخير ميكند. اين تجربه او را بر آن ميدارد تا زندگي خود را در راه اين هدف وقف كند كه رياضيات را ميتوان درباره همه علوم به كار بست و درنتيجه يقين بودن دانش دست يافت.
دكارت درباره رياضيات و فلسفه كتابهاي مفصلي نوشت و شهرت فزاينده او در اين نوشتهها توجه ملكه كريستينا،1 ملكه سوئد را به خود جلب كرد و از وي دعوت به عمل آورد تا به او فلسفه بياموزد. هرچند دكارت مايل نبود آزادي و تنهايي را از دست بدهد، به خاطر احترام زيادي كه براي خواستههاي خاندان سلطنتي قائل بود، در پاييز سال 1649 با يك كشتي جنگي كه ملكه براي بردن او به سوئد فرستاده بود به آنجا رفت. ملكه كريستينا كه دانشجوي زياد مستعدي نبود، اصرار داشت كه در سرماي سخت يك زمستان غيرعادي همه روزه از ساعت 5 صبح، در كتابخانهاي كه به اندازه كافي گرم نميشد، درس خود را آغاز كند.
دكارت با بنيه ضعيف خود بيدار شدن در صبحهاي زود و سرماي شديد را به مدت 4 ماه تحمل كرد، پيش از آنكه در 11 فوريه 1650 بر اثر ذاتالريه از پاي درآيد. پيش از دكارت اين نظريه پذيرفته شده بود كه بهطور اساسي بين بدن و ذهن تعامل يكطرفه وجود دارد. ذهن ميتواند تأثير عظيمي بر بدن اعمال كند، اما اثر بدن بر ذهن اندك است. يك مورخ معاصر در اين زمينه قياس زير را مطرح ميكند:
چنين انديشيده ميشد كه رابطه ذهن و بدن مانند پيوند بازيگر و عروسك خيمهشببازي است. بر اين اساس ذهن مانند بازيگري است كه نخهاي بدن را ميكشد (لوري، 1982).
دكارت موضع دوگانه نگر را انتخاب كرد. وي معتقد بود ذهن و بدن درحقيقت دو عنصر متفاوتاند، اما او با تعريف مجدد رابطه بين اين دو از ديدگاه سنتي انحراف پيدا كرد. دكارت در نظريه خود درباره تعامل ذهن ـ بدن ميگفت درست است كه ذهن بر بدن تأثير ميگذارد، اما تأثير بدن بر ذهن بسيار عظيمتر از آن است كه در گذشته تصور ميشد. اين رابطه فقط يك طرفه نيست بلكه يك تعامل دوسويه است. اين انديشه كه در قرن هفدهم افراطي محسوب ميشد مفهومهاي ضمني مهمي را در بر دارد.
پس از آنكه دكارت آيين خود را منتشر كرد، بسياري از معاصران وي پذيرفتند كه از آن پس ديگر از اين فكر كه ذهن صاحب اختيار اين دو ذات ]ذهن و بدن[ است، يعني اينكه بازيگر با كشيدن نخهاي عروسك خيمهشببازي، كاركردي تقريباً مستقل از بدن دارد، جانبداري نكنند. بدن كه داراي ويژگيها و ماهيت فيزيكي و مادي است مهمتر تلقي شد. كاركردهايي كه پيش از آن به ذهن نسبت داده ميشدند اكنون به عنوان كاركردهاي بدن مورد توجه قرار گرفتند.
به عقيده دكارت، ذهن غيرمادي است (از ماده فيزيكي تشكيل نشده است). ذهن همچنين قادر به تفكر و هشياري است و درنتيجه دانش مربوط به جهان بيروني را براي ما فراهم ميكند. ذهن هيچيك از خصايص ماده را ندارد. مهمترين ويژگي ذهن استعداد تفكر آن است و اين ويژگي آن را از جهان مادي جدا ميكند.
از آنجا كه ذهن داراي تفكر، درك و اراده است بايد به گونهاي در بدن اثر بگذارد و از آن اثر بپذيرد. براي مثال، هنگامي كه ذهن تصميم ميگيرد از جايي به جاي ديگر حركت كند، اين تصميم به وسيله ماهيچهها و عصبهاي بدن به مرحله اجرا در ميآيد. به همين ترتيب، هنگامي كه بدن مثلاً بر اثر نور يا گرما تحريك ميشود، ذهن اين دادههاي حسي را شناسايي و تفسير كرده و پاسخ مناسب را تعيين ميكند.
|