جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  15/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
معرفي كتاب > ادبيات > داستان هاي فارسي

قیمت آی کتاب
110,000 ریال
قیمت کتاب
ریال

گلي در شوره زار
نويسنده: نسرين ثامني
ناشر: آفرين
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 221
اندازه كتاب: رقعی جلد سلفون - سال انتشار: 1371 - دوره چاپ: 14
کد کتاب: 87646

فروخته شد - موجود نمی باشد
کمیاب یا دست دوم - کیفیت : عالی

امتیاز آی کتاب به این کتاب:

امتیاز دهی به این کتاب:

مروري بر كتاب
فرشته با قيافه اي محزون و متفكر قدم زنان راهي مدرسه شد. كتابهايش چون كوهي در ميان دستهايش سنگيني مي كرد. با قدمهاي لرزان گام بر مي داشت، سرش گيج مي خورد و گرسنگي بشدت آزارش مي داد.

ديشب را تا صبح اصلاً نخوابيده بود، پس از اينكه كتك مفصلي از پدرش نوش جان كرد، با شكم گرسنه به گوشه اي پناه برد و مشغول چسباندن ورقه پاره هاي كتابش شد كه توسط پدر به آن روز درآمده بود، مادرش به آرامي به كنارش آمد، دستي بر موهاي مشكي و بلندش كشيد و گفت كه شام او را كنار گذاشته است ولي فرشته احساس گرسنگي نمي كرد.

بدنش كوفته و دردناك شده بود، در حالي كه به آرامي اشك مي ريخت به چسباندن كتابش مشغول شد. صبح روز بعد هم وقتي از خواب برخاست بدون صرف صبحانه از خانه خارج شد. او همچنان در فكر بود كه به نزديك مدرسه رسيد، بلافاصله اشكهايش را پاك كرد و وارد حياط مدرسه گرديد. نمي خواست دوستانش اشكهايش را ببينند، چند لحظه بعد زنگ زده شد و همگي به كلاسهاي خود رفتند.

فرشته بدن خسته خود را روي نيمكتش كه كنار پنجره مشرف به خيابان بود ولو كرد و به نيمكت مقابل خيره شد، جاي مريم خالي بود او دختر منظمي بود و هيچگاه از سر كلاس غايب نمي شد ولي امروز نيامده بود..

... صداي زنگ فرشته را از دنياي درونش، دنيائي كه پر از غم و اندوه بود خارج ساخت، بچه ها با خوشحالي بطرف حياط دويدند، ولي او ياراي حركت نداشت همانجا سر جاي خود نشست و به خيابان خيره شد. رهگذران را ميديد كه بعضي ها با شتاب و عده اي ديگر آرام و بي خيال به راه خود ادامه مي دادند در سيماي يكايك رهگذران مي نگريست با خود مي گفت، آيا آنها هم چون من موجودي بيچاره اند؟

آنها هم مثل من دردي عظيم در سينه دارند يا كه آسوده خيال و فراغ بالند، آهي از سينه بيرون داد و از جا برخاست و به حياط مدرسه رفت چند جرعه آب نوشيد سپس در گوشه اي به نظاره ايستاد. دوستانش را ميديد كه دسته دسته و گروه گروه گوشه اي جمع شده و با هم گفتگو مي كردند صداي خنده ي آنها را مي شنيد و در دل حسرت ميخورد كه چرا نمي تواند مثل ديگران بخندد، چرا نمي تواند واقعاً از ته دل بخندد... آيا سرنوشت، خنديدن را برايش ممنوع نموده بود؟


كتاب هايي در اين زمينه

ورود ممنوع
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

آیلین
   

پایان خوش ناتمام
   

انجمن علف ها
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

آغا محمدخان تاجدار
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

سی گاو ؛ و هشت رمان دیگر
   

كتاب هايي در اين زمينه       فهرست کتاب های این گروه


راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837