جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  02/03/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
معرفي كتاب > ادبيات > داستان هاي فارسي

معصوم پنجم
نويسنده: هوشنگ گلشيري
ناشر: كتاب آزاد
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 82
اندازه كتاب: رقعی - سال انتشار: 1358
کد کتاب: 92177

فروخته شد - موجود نمی باشد
کمیاب یا دست دوم - کیفیت : در حد نو

امتیاز آی کتاب به این کتاب:

امتیاز دهی به این کتاب:

مروري بر كتاب
حديث مرده بردار كردن آن سوار كه خواهد آمد

به روايت : خواجه ابوالمجد محمدبن علي بن ابولقاسم وراق دبير

...راوي اين حكايت ابولمجد وراق به وصف تصوير ابتدا كرده است، از پس نعت خدا و رسول و ائمه ، آنگاه كه گويد:هر چه رفت بدين دور يا حادث خواهد شد به دور آنكه اين حديث بخواند همه سخن از اوست و از خير و شر بدو نسبت بايد كرد...

تصویری بر دروازۀ باب‌الشرق شهری آویخته شده و همه مجذوب آن هستند. تصویری که مشخص نیست از آن کیست اما همه می‌دانند که همان منجی و موعودی است که با آمدنش جهان پر از عدل و داد خواهد شد. زندگی مردم این شهر با تصویر و سواری که خواهد آمد گره خورده است. همه عاشق او و به نوعی نقش‌پرستند.

مردم این شهر هر روز پیش از سپیده‌دم اسبی سیاه را آماده می‌کنند و به دروازه می‌برند تا اگر آن سوار (منجی) آمد، بر آن سوار شود و پس از غروب اسب را به جای خود برمی‌گردانند. در این رفت‌وآمد، مردم شهر با پرداخت پولی به نگهبان، اجازه می‌یابند پنهانی اسب را بوسیده، سر و رویش را با گلاب بشویند. هر اسب ۱۲سال نگه داشته می‌شد و پس از آن مردم شهر اسب را رجم کرده و با تیغ و سنگ به زندگیش پایان می‌دادند (در واقع آن را قربانی می‌کردند) و در سپیده‌دم روز بعد، اسبی دیگر را جانشین آن می‌کردند.

در سال پنجم از دورِ هفتمِ اسب سیاه، منجمان گفتند که به پایان این دور، امیر از اسبی سیاه، چشم زخمی خواهد دید و برای این که شومی اسب سیاه را بگردانند، تمام اسبان سیاه را از شهر بیرون برده و در صحرا رها کردند. حتی پیش از پایان دور، اسب سیاهی را که از آن سوار بود، بدل کردند. جمعی از پیران و معروفان شهر برای شکایت از تعویض زود هنگام اسب، به دربار رفتند. امیر از منجمان خواست دوباره به اوضاع آسمان نظر کنند تا پیران شهر هم بدانند که در عالم غیب چه قضا رفته است. منجم پس از انجام این کار دیری خاموش ماند و پس از آن چیزی بر کاغذ نوشت و از آنجا خارج شد (بر کاغذ نوشته شده بود «اذا»). ابوالمجد رمز کاغذ را می‌گشاید و به سورۀ زلزال اشاره می‌کند: اذا زُلزِلَتِ الارضُ زِلزالَها و... که اشاره به قیامت دارد. کم‌کم زمزمه‌هایی مبنی بر دیده شدن سوار به گوش می‌رسد و نشانه‌هایی از حضور آن سوار آشکار می‌شود.

در این میان رسم رجم اسب کنار گذاشته می‌شود؛ در عوض زنی شمسیه نام به رسم عروسان خود را می‌آراید و بر تخت روان می‌نشیند و مردم او را به دوش گرفته و بدل اسب در شهر می‌چرخانند و آن سوار را صدا می‌زنند. کم‌کم جوانان شهر عاشق و شیفتۀ شمیسه می‌شوند و موهای خود را دراز می‌کنند تا شبیه تصویر آن سوار شوند.

در بین داستان شاهد خروج و حضور گروهی به نام «سپیدجامگان» هستیم که آن نقش را می‌پرستند و امید به ظهور او دارند. افراد زیادی به جرم سپیدجامگی و یا شباهت به تصویر، کشته می‌شوند، و در نهایت با تلاش امیر برای کشف مخفیگاه و تشکیلات سپیدجامگان، این تشکیلات از بین می‌رود.

روزی سربازان جنازۀ سواری را بر دروازه به دار آویختند و ادعا کردند همان سواری است که مردم در انتظارش هستند و مردم را برای تماشا بردند. هیچ یک از مردم به جز ابوالمجد به جنازه نگاه نکرد. ابوالمجد و سربازان از مردم می‌خواهند که به چهرۀ سوار آویخته و تصویر او نگاه کنند. تصویر و سوار یکی هستند. مردم مرگ سوار را باور ندارند و می‌گویند: «نمرده است که آنکه اوست نمیرد».

کار به جایی می‌رسد که خواجه که خود اعتقادی به این رسوم ندارد، همراه غلام به حلقۀ سماع نقش‌پرستانی در می‌آید که تابوتی خالی در گور می‌نهند ـ رویایی از آرمان شهر موعود: خواجگی در خاک کردن و یکسان شدن غلامان و خواجگان.

خواجه وقتی به خود می‌آید در بستر است و اطرافیان می‌گویند از مرگ نجات یافته است. پس از آن تصمیم می‌گیرد وقایع اخیر را برای امیر و بوطاهر، حاکم وقت، بنویسد تا دیگران به دروغ چیزی به آنان نرسانند. ضمن نوشتن وقایع، به ناگهان چشمان سبز شدۀ فرزندش (گویی او نیز از نقش‌پرستان است) بر او دوخته می‌شود و وقتی خواجه به خود می‌آید ، می‌بیند که به جای نوشتن شرح حال و آنچه گذشته، شکل آن سوار را کشیده است

...كتاب " معصوم پنجم يا حديث مرده بر دار كردن آن سوار كه خواهد آمد" به روايت خواجه ابوالمجد محمدبن علي بن ابوالقاسم وراق دبي، غني‌ترين و فاخر ترين كتاب هوشنگ گلشيري در زمينه‌ي تكنيك زبان در داستان‌نويسي است

ناشر كتاب انتشارات زمان بود و يك نوبت چاپ گرديد و پس از آن به هزار و يك علت حاشيه‌اي كتاب توقيف گرديد .اين كتاب كم‌خواننده‌ترين و سخت‌خوان‌ترين كتاب گلشيري به شمار مي‌رود


كتاب هايي در اين زمينه

ورود ممنوع
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

آیلین
   

پایان خوش ناتمام
   

پانزده روز در پاریس
   

انجمن علف ها
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

سی گاو ؛ و هشت رمان دیگر
   

كتاب هايي در اين زمينه       فهرست کتاب های این گروه


راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837