مروري بر كتاب
فرايند جهاني سازي عرصه هاي گوناگوني را در برمي گيرد و هم زمان بر قلمروهاي اقتصادي, سياسي, اجتماعي و مذهبي تأثير مي گذارد. از همين روست كه اين پديده چالش هاي بسياري پيش مي كشد و البته مخالفان يا موافقان فراواني پيش روي مي بيند. در يك سو, ماركسيست هاي تندور, جهاني سازي را صورت نويني از استعمار مي بينند كه مرزهاي ملي را تضعيف مي كند و از ديگر سو, نوليبرال ها, جهاني سازي را بهترين الگو براي رهايي كشورها از مصائبي مي دانند كه با آن ها دست به گريبان اند. جهاني سازي پديده اي است ارزشمند كه جهان را به سوي آينده اي مرفه تر و نيك بخت تر هدايت مي كند. جهاني سازي نخستين بار در پايان سدة بيستم سر برآورد. به نظر اريك هابزبام, تاريخ نگار ماركسيست, جهان در آن دور به مرحله اي بحراني رسيده بود. در پايان دهة هشتاد و اوايل دهة نود ميلادي, دوره اي از تاريخ جهان پايان يافت و عصر تازه اي آغاز شد. اتحاد جماهير شوروي فرو پاشيد و بيش تر ثروتش جذب سهام شركت هاي تجاري غرب شد. ... چامسكي در ۱۹۹۷ نشان داد كه چگونه دولت ايالات متحد و شركت هاي چند مليتي پنهاني همكاري مي كنند تا تيشه به ريشة مردم سالاري بزنند و بازارهاي آزاد را نيز حقيقتاَ تضعيف و ويران كنند. وي افزود كه «حمله به مردم سالاري و بازارهاي آزاد» عملاَ در پيوند با يكديگرند. اين حملات از «قدرت آن شركت هاي تجاري» ريشه مي گيرند «كه ساختار دروني خود كامه اي دارند و هر روز بيش از گذشته به قدرت هاي بزرگ وابسته مي شوند و به آن ها تكيه مي كنند. چنين شركت هايي غالباَ در برابر مردم پاسخ گو نيستند.» اين شركت هاي غير مردمي كه پاسخ گو هم نيستند, نه تنها در جهان سو, كه در كشورهاي ثروتمند از جمله آمريكا نيز نابرابري پديد مي آورند. سياست هاي اجتماعي كنوني سرگرم تغيير سراسر دنيا به يك جور جهان سوم پهناور هستند, «چنان كه از يك سو بخش هايي از اين جهان سرشار از ثروت و نعمت است و از سوي ديگر, شمار كساني كه در تنگ دستي خود رنج مي برند, رو به افزايش است.»
|
|