در كشور آلباني كه به صورت اميرنشين اداره مي شود و جنگ مذهبي ميان كليساي كاتوليك روم و كليساي ارتودوكس بيزانس در آن به شدت جريان دارد، دختري به نام دورونتين از خانواده اي اصيل و ملاك و داراي نه برادر، به همسري مردي در مي آيد كه سرزمينش 14 شبانه روز نياز به اسب دواندن دارد تا به آن برسد و اين رسمي است برخلاف سنت خانواده كه ازدواج درون طايفه اي را تشويق مي كند ولي آنچه سبب اين وصلت مي شود، اصرار يكي از برادران دختر جوان، به نام كنستانتين است كه به مادر خود قول مي دهد (به زبان آلباني بسا مي دهد) كه هرگاه مادر براي دختر جوانش دلتنگ شد او را باز بياورد يك هفته پس از ازدواج ارتشي از نورماندي به خاك آلباني هجوم مي آورد و ازآنجا به اين ارتش متجاوز آلوده به طاعون بوده است قربانيان فراواني مي آفريند كه از آن جمله هر نه برادر خانواده عروس جوان مي باشند.
مادر سالخورده سه سال تمام در خانه بزرگ و شوم خود به تنهايي زندگي مي كند چرا كه عروس ها و نوه هايش آنجا را ترك كرده اند و كسي كه قول باز آوردن دورونتين را به او داده بود (كنستانتين) هم كشته شده است. مادر رنجديده بر سر گور فرزندش (كنستانتين) او را لعن و نفرين مي كند و عهد و بساي بسته شده را به ياد او مي آورد و درست يك هفته پس از اين حادثه دورونتين به خانه مراجعت مي كند و مدعي مي شود كه برادرش (كنستانتين) او را به خانه بازگردانده است.
او ادعا مي كند سواري شبانه به خانه او آمده و خود را كنستانتين معرفي كرده و به او اطلاع داده كه براي اداي عهد و بساي خودش بايد او را نزد مادر ببرد. آشكار شدن حقيقت مرگ همه برادران بر دختر جوان و ادعاي دختر جوان مبني بر از گور برخواستن برادر متوفي براي مادر سالخورده، ضربات روحي سنگيني را به هر دو وارد مي كند كه منجر به بستري شدن آنان و پس از چند روز مرگشان را فراهم مي آورد.
|