پيرمرد چادردوز راز خود را شرح داد و گفت: داستانش اين است كه من علاوه بر اين شغل كوچك دوزندگي مؤذن اين مسجد و سي سال است بر مناره اين مسجد كهنه اذان مي گويم. اين مسجد براي اذان گفتن مال وقفي و مزدي و پاداشي ندارد و هيچ كس ديگر داوطلب اذان گفتن در اين مسجد نيست. من هم براي دل خودم و براي خدا و براي اداي وظيفه ديني خودم اذان مي گويم. تا اينجا مطلب خيلي ...
|