ميلوان ميلاس، از اعضاي كميته مركزي (پوليت بورو) حزب كمونيست يوگسلاوي و از نزديكان درجه اول مارشال تيتوست كه سال ها در جبهه هاي نبرد عليه ارتش آلمان نازي مبارزه كرده است.
هرچند آنچنان كه مي دانيم كميسرهايي كه از طرف حزب براي سازماندهي كارگران و دهقانان يوگسلاوي تعيين ميشدند وظيفه داشتند تا علاوه بر نبرد با ارتش اشغالگر، پايه گزار انقلاب كارگري بر عليه نظام پادشاهي يوگسلاوي نيز باشند. ميلوان جيلاس و رانكوويچ از سرشناس ترين و برجسته ترين اعضاي حزب بودند كه به سازماندهي ارتش چريكي يوگسلاوي مي پرداختند. هسته مركزي اين ارتش چريكي را حدوداً ده هزار عضو حزب كمونيست تشكيل مي داد.
جيلاس كتاب خود را به چهار بخش تقسيم كرده است. در فصل اول (جاذبه) او ما را با دنياي يك مؤمن متعصب به ايدئولوژي ماركسيست آشنا مي كند. جزم انديش ها، تنگ نظري ها، صداقت و سادگي چنين فردي و ايمان رسوخ ناپذيرش كه سبب مي شود تا چشم بر هر نابساماني در سرزمين مادري كمونيست هاي جهان (شوروي) ببندند، همه و همه را از ديدگاه خود و از درون خود بيرون مي كشد و به ما معرفي مي كند. او براي اين كار عواطف و احساسات دروني خودش را، جايي كه هيچكس جز خداوند به آن دسترسي ندارد مي كاود و جز به جز آن را براي ما تشريح مي كند، از آرزوهايش و آرمان هايش با ما مي گويد و از اولين كشوري كه نظام سوسياليستي در آن به وجود آمده و به همين واسطه قبله تمام ماركسيست هاي جهان است.
شوروي براي يك ماركسيست سرزمين آرزوها و رؤياها بود كه در آرزوي زيارتش صبح را به شام مي رساند، همچنان كه كعبه آمال عشق و آرزوي مسلمانان و يا واتيكان قبله هزاران هزار كاتوليك مؤمن است. بالطبع رهبر چنين كشوري نمي تواند مورد توجه و علاقه مؤمنان نباشد. آن هم رهبري با خصوصيات يوسف استالين، مردي با قاطعيت و خشونت بيش از اندازه و درعين حال حيله گر و مكار مردي كه استاد عوام فريبي و بازآفريني واقعيت است و پس از تصفيه هاي خونين دهه 1940- 1930 يگانه فرد باقي مانده از حزب انقلابي كارگر تحت رهبري ولادمير ايليچ (لنين) است. پدر زحمتكش هاي جهان كه شوروي را از كشوري عقب مانده، تبديل به يك كشور صنعتي قدرتمند كرده، حزب كمونيست يا همان سازمان پيشروي كارگري را از خطر انحراف مصون داشته و يك تنه در مقابل ارتش تا دندان مسلح آلمان فاشيست ايستاده است.
|