شش داستان متفاوت و كوتاه و برگزيده از ادبيات داستانى آمريكا خواندن «اينجا همه آدم ها اينجورى اند» يك تجربه ناب است.
خواندن اين شش داستان متفاوت و كوتاه و برگزيده از ادبيات داستانى آمريكا در دهه نود، مى تواند گشايشى باشد براى آشنايى بهتر و بيشتر با دنياى داستان هاى كوتاه؛ روندى كه در ايران از اوايل دهه هفتاد و با ترجمه آثارى از ريموند كارور، توبياس ولف، بارتلمى، چيور و... آغاز شد (به شكلى جدى) و در اين اواخر به مجموعه داستان هاى برگزيده نيويوركر رسيد.
هيچ چيز مشتركى اين داستان ها را به هم پيوند نمى دهد، جز اينكه تمامى آنها داستان هايى منتخبند. هيچ وجه مشترك و تكرارشونده اى بين آنها وجود ندارد، هرچند در صورت وجود نيز تغييرى حاصل نمى شود، هركدام از اين داستان ها در ذات خود كامل و مستقل اند و چه به لحاظ مضمون و محتوا و چه به لحاظ سبك از هم جدا هستند.
۱- اولين داستان مجموعه «آسمان سياه شب» است و حكايت پيرمردى است كه دخترش او را در يك بيمارستان روانى بسترى مى كند. داستان نشانگر زمانى كوتاه (يك لحظه) از يك ابديت است؛ ابديتى كه پيرمرد داستان در آن اسير مى شود و فرداهايى كه به همين شكل شروع و تمام خواهند شد.
تمام تلاش راوى داستان، كه خود پيرمرد است، اين است كه سلامت روانش را ثابت كند اما تمام آن چيزهايى كه براى ما روايت مى كند براى اقناع ما كافى است تا باور كنيم پيرمرد پاك عقلش را از دست داده. او آنقدر به زندگى عادى اش در طول اين ساليان عادت كرده كه نمى تواند مشكل جديد زندگى اش را بپذيرد، او هشتاد و هفت سال زندگى كرده و گمان مى كند كه چهل و شش ساله است، در واقع بهره حقيقى او از زندگى همان چهل و شش سال است و يا چيزهايى است كه در آن مدت كسب كرده، او آنقدر به خانه اش عادت دارد كه هر جاى ديگرى را، حتى كاملاً بى شباهت به آن، خانه مى پندارد. مشكلات را حتى اگر خود درست كرده باشد از چشم فيليپ (دامادش) مى بيند، چرا كه در سال هاى اخير هميشه او بوده كه مشكل ساز بوده، او نمى تواند چيزى را بپذيرد جز آنچه هميشه بوده؛ و حال در قلب تغييرى عظيم واقع شده و تنها مى تواند بگويد:
من اينجا، تك و تنها، كمى احساس غربت مى كنم. او مدام نگران اين است كه ديگران فكر كنند او يك احمق تمام عيار است، اما داستان تمام مى شود و ما هيچكدام اين حس را پيدا نمى كنيم و تنها به شبى سياه مى انديشيم كه پيرمردى تنها در اتاقى سرد بايد آن را سحر كند.
|