جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  08/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

اينجا همه آدم ها اينجورى اند
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: ترجمه مژده دقيقى
منبع: سميرا قرائى

شش داستان متفاوت و كوتاه و برگزيده از ادبيات داستانى آمريكا خواندن «اينجا همه آدم ها اينجورى اند» يك تجربه ناب است.

خواندن اين شش داستان متفاوت و كوتاه و برگزيده از ادبيات داستانى آمريكا در دهه نود، مى تواند گشايشى باشد براى آشنايى بهتر و بيشتر با دنياى داستان هاى كوتاه؛ روندى كه در ايران از اوايل دهه هفتاد و با ترجمه آثارى از ريموند كارور، توبياس ولف، بارتلمى، چيور و... آغاز شد (به شكلى جدى) و در اين اواخر به مجموعه داستان هاى برگزيده نيويوركر رسيد.

هيچ چيز مشتركى اين داستان ها را به هم پيوند نمى دهد، جز اينكه تمامى آنها داستان هايى منتخبند. هيچ وجه مشترك و تكرارشونده اى بين آنها وجود ندارد، هرچند در صورت وجود نيز تغييرى حاصل نمى شود، هركدام از اين داستان ها در ذات خود كامل و مستقل اند و چه به لحاظ مضمون و محتوا و چه به لحاظ سبك از هم جدا هستند.

۱- اولين داستان مجموعه «آسمان سياه شب» است و حكايت پيرمردى است كه دخترش او را در يك بيمارستان روانى بسترى مى كند. داستان نشانگر زمانى كوتاه (يك لحظه) از يك ابديت است؛ ابديتى كه پيرمرد داستان در آن اسير مى شود و فرداهايى كه به همين شكل شروع و تمام خواهند شد.

تمام تلاش راوى داستان، كه خود پيرمرد است، اين است كه سلامت روانش را ثابت كند اما تمام آن چيزهايى كه براى ما روايت مى كند براى اقناع ما كافى است تا باور كنيم پيرمرد پاك عقلش را از دست داده. او آنقدر به زندگى عادى اش در طول اين ساليان عادت كرده كه نمى تواند مشكل جديد زندگى اش را بپذيرد، او هشتاد و هفت سال زندگى كرده و گمان مى كند كه چهل و شش ساله است، در واقع بهره حقيقى او از زندگى همان چهل و شش سال است و يا چيزهايى است كه در آن مدت كسب كرده، او آنقدر به خانه اش عادت دارد كه هر جاى ديگرى را، حتى كاملاً بى شباهت به آن، خانه مى پندارد. مشكلات را حتى اگر خود درست كرده باشد از چشم فيليپ (دامادش) مى بيند، چرا كه در سال هاى اخير هميشه او بوده كه مشكل ساز بوده، او نمى تواند چيزى را بپذيرد جز آنچه هميشه بوده؛ و حال در قلب تغييرى عظيم واقع شده و تنها مى تواند بگويد:

من اينجا، تك و تنها، كمى احساس غربت مى كنم. او مدام نگران اين است كه ديگران فكر كنند او يك احمق تمام عيار است، اما داستان تمام مى شود و ما هيچكدام اين حس را پيدا نمى كنيم و تنها به شبى سياه مى انديشيم كه پيرمردى تنها در اتاقى سرد بايد آن را سحر كند.

۲- دومين داستان مجموعه «مردى با كت و شلوار مشكى» است و نوشته «استيون كينگ»؛ حكايت پيرمردى است در خانه سالمندان كه داستانى را براى ما تعريف مى كند كه در كودكى اش رخ داده، او از همان ابتدا اعلام مى كند كه انتظار ندارد كسى داستانش را باور كند اما در انتهاى داستان ما تمام آن را باور مى كنيم، او عناصر داستان را طورى كنار هم قرار مى دهد كه ما كارى جز پذيرفتن داستان نمى كنيم.

پيرمرد فراموشكار داستان، تنها چيزى كه مى تواند به ياد بياورد ملاقاتش با مردى كت وشلوار مشكى در جنگل است كه در واقع از نظر او شيطان بوده و با توصيفاتى كه ارائه مى كند ما نيز آن را مى پذيريم، حكايت شيطانى مدرن با كت و شلوار و جليقه مشكى و كفش هايى واكس خورده كه دهانش بوى جوجه مرده مى دهد و چشمانش نيز شعله ور است.مدتى بعد از مرگ برادرش- براثر نيش زنبور- راوى براى اولين بار به تنهايى به ماهى گيرى مى رود كه اين اتفاق برايش مى افتد، شيطان به او مى گويد كه مادرش براثر نيش زنبور دقايقى پيش مرده.

قبل از مرگ برادر او خواب هايى راجع به مرگ او مى ديده- در خواب هايش او با همان صورت ورم كرده از نيش مى مرده- اگر فرض كنيم تمام آن ملاقات و خبر بد هم جزء خواب هاى پريشان او بوده اند مى توان به اين نتيجه رسيد كه كودك هميشه ترس از دست دادن عزيزانش را داشته، در لحظه رفتن او- براى ماهى گيرى- مادر بسيار زيبا و دلنشين بوده و در اين لحظه، براى هميشه، مانند يك عكس در ذهن او مانده، اين خارج شدن به تنهايى و دور شدن از خانه و مادر، شايد توهم از دست دادن مادر را به او داده آن هم به گونه اى معهود: نيش زنبور. اين علاقه به مادر در آن اوج التهاب و جان فرسا براى كودك نمود پيدا مى كند (ملاقاتش با شيطان): حلقه طلايى دور چشم ماهى كه يادآور حلقه طلاى مادر مى شود، و سريع ماجرا به مادرى درازكشيده در تابوت پيوند مى خورد كه حلقه طلايى اش در نور خورشيد مى درخشد.

اوج سادگى اين كودك زمانى است كه وقتى مى خواهد براى بار دوم به جنگل بازگردد انجيل در دست مى گيرد و در واقع با اين عمل به جنگ شيطان مى رود، شيطانى كه ديگر در كار نيست و تنها نشانه حضورش علف هاى آتش گرفته كنار نهر است. بعد از ملاقات كودك با شيطان، مظاهر مذهب كم كم به زندگى آنها وارد مى شود و او خود فردى مومن و معتقد به خدا مى شود. در اينجا جمله اى از شيطان به ذهن مى آيد: «ممكن است آدم تمام عمرش مرغ مقلد نبيند، اما آيا معنى اش اين است كه مرغ مقلد وجود ندارد؟» كه مى توان به جاى مرغ مقلد، كلمه شيطان را گذاشت و دريافت كه چرا اين آدم تا آخر عمر فردى معتقد مى شود و زندگى اش را صرف امور خيريه مى كند، شايد بدترين و هولناك ترين اتفاق دنيا، ملاقات يك كودك با شيطان باشد.

سرتاسر داستان در تعليقى جذاب بين حقيقت و دروغ مى گذرد، توصيفاتى زنده و تصويرى كه داستان را مانند فيلمى جذاب و دلهره آور مى كند. به ويژه صحنه تعقيب و گريز شيطان و كودك كه به همان زيبايى تعقيب و گريز فيلم «تلالو» است، كه فيلمنامه آن را هم كينگ نوشته، صحنه اى كه در آن پدرى شيطان صفت كودك خردسال خود را در يك هزارتوى بى پايان تعقيب مى كند.

۳- «هليم جان سخت» سومين داستان اين مجموعه است و نمايانگر خانواده اى پرجمعيت (در واقع در سطحى بالاتر اجتماع) كه در آن چهار نسل كنار هم مى نشينند و غذا مى خورند، در واقع با آزادى كامل و دموكرات ترين شكل ممكن. نظم در تمام زواياى اين خانواده مشاهده مى شود، همگى راس يك ساعت مشخص از خواب بيدار مى شوند، در ساعتى مشخص صبحانه هميشگى خود را مى خورند، در ساعتى مشخص از خانه بيرون مى روند، همگى بازمى گردند و ناهار مى خورند و بعد مى خوابند تا دوباره به محل كار خود بازگردند، اولين استثنا مشاهده مى شود:

پدربزرگ خانواده كه روزنامه مى خواند، بيشتر مى خوابد و دندان هايش را دوبار مسواك مى زند. او در جاى جاى داستان، شخص منتخب سايرين است و اين در حالى است كه اين انتخاب ها همه بر مبناى تحول و تغيير سيستم و امروزى شدن است. او در دورانى كه خانواده در آزادى و توافق كامل كنار هم غذا مى خورند تعيين مى كند كه گوشت ورقه ورقه شده بخورند يا خرد شده. اين داستان نمونه خوبى از يك داستان كوتاه خوب و خوش ساخت است همراه طنزى بسيار ظريف و عالى.

اين داستان راجع به برنامه غذايى يك خانواده است و اين كه هيچ چيز در دنيا براى چينى ها جاى هليم رقيق و شلغم شور را نمى گيرد. وانگ منگ در داستانى فوق العاده جذاب تغيير و تحول را در قالب يك برنامه غذايى نشان مى دهد. همه چيز از آنجايى شروع مى شود كه كارخانه ها موظف به دادن ناهار مجانى مى شوند- اولين تغيير در خواب روزانه و صرف ناهار در خانه- اما بعد از دو روز كه همه كارگران دچار سوء هاضمه مى شوند برنامه تعطيل مى شود، اما اين زندگى كردن به گونه اى متفاوت- حتى براى چند روز- زمينه نارضايتى از روند هميشگى زندگى را فراهم مى آورد. در اولين مرحله شاهد انتقال قدرت هستيم آن هم به گونه سلطنتى:

از پدربزرگ به پدر. بعد از يك اعتراض جمعى (نشان از بى كفايتى پدر) قدرت از پسر به كارگر (خواهر بزرگ ژو) مى رسد و به گونه اى كمونيستى؛ اما هيچكدام مفيد واقع نمى شود؛ در اولى بى كفايتى و ناتوانى پدر و در دومى بى اصالتى كارگر و بى كيفيت بودن خدماتش (قدرت براى او فساد مى آورد، او به پدربزرگ باج مى دهد و تمام چيزهاى خوشمزه را به تنهايى در آشپزخانه مى خورد.) در مرحله بعد قدرت به نماينده موج نو مى رسد، پسر كوچك خانواده كه عشق آمريكا است و فكر مى كند اگر ملت چين، كره و كالباس و ميگو مى خوردند- به جاى هليم و شلغم- در جنگ ترياك با انگلستان در سال ۱۸۴۰ شكست نمى خوردند.

او مى گويد: «آيا قشون آنها با ديدن لب و لوچه آغشته به كره و خامه ما از ترس قالب تهى نمى كرد؟» او هليم و شلغم را مظهر بدبختى و نااميدى مردم چين مى داند. (به جاى هليم و شلغم هرچه مى خواهيد بگذاريد تا معادله برايتان حل شود) اما نتيجه موج نو انقباض عصبى جگر مادر، اسهال شديد خواهر بزرگ ژو و يبوست حاد پدربزرگ مى شود. بعد ساختار تغيير مى كند و خانواده دسته بندى مى شود- تشكيل تشكل ها و جناح ها- كه نتيجه اى جز اتلاف وقت و انرژى ندارد و بعد نوبت انتخابات آزاد مى رسد و باز هم پدربزرگ.

در انتهاى داستان هم كه همه جدا مى شوند باز هم حكايت همان حكايت شلغم و هليم است: عمو و زن عمو در آشپزخانه مدرن خود هليم و شلغم مى خورند، عمه و شوهرش در آمريكا هليم و شلغم شور حاضرى مى خرند و ظرف غذا به دست به خانه مى آيند و آن را مى خورند و بعد به حس غربت دچار مى شوند و خانواده باقيمانده در خانه پدرى، هليم رقيق و شلغم شور را به عنوان دسر مصرف مى كنند تا اسهال و سرطان و يبوست نگيرند.

اما هنوز هم آشپز خانه از پدربزرگ مى پرسد: «گوشت ورقه ورقه باشد يا خرد شده؟» پدربزرگى كه نماينده بى چون و چراى سنت است- البته نه در مفهوم متحجرش- همواره پابرجاست چه در ابتداى داستان- آرامش- چه در ميانه آن - تشويش- و چه در انتها- آرامش .

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837