در ميان ميليونها عرب مسلمان و متعصب و ميليونها مسيحي قدرتمند اروپايي و آمريكايي، چگونه اين دژ يهودي سر برافراشت و ميعادگاه مذاهب اولوالعظم را از آن خود كرد؟ صهيونيسم، ايدئولوژي شوونيسمي و مذهبي (كلريكاليسمي) اسرائيل كه تاريخ اين كشور مرموز و قدرتمند را مي سازد، كليد جواب سؤالات ماست . به واسطه اين ايدئولوژي آرمانگرا و تاريخي ماهيت حكومت اسرائيل و شرايط جهاني سياسي- اقتصادي كه اين كشور در بطنش پرورش يافت، بر ما آشكار مي شود. تاريخ صهيونيسم مرور قوانين كاپيتاليسم جهاني است و گره گشاي روابط اقتصادي قدرت هاي برتر جهان كه در هاله اي پيچيده و مبهم از رنگ و لعاب هاي ملي- مذهبي و يا ايدئولوژيكي در هم تنيده شده است. صهيونيسم كتاب راهنماي اصول انعطاف پذير سياست است، چرا كه سياستمداران تنها منافع هميشگي دارند، نه دوستان هميشگي! و بالاخره صهيونيسم الگوي جامعه شناسي قوم يهود است، مومنيني متعصب، جوامعي به شدت بسته و محدود به خود و يهوه صبا يموت (خداي مخوف وسخت گير وجزم انديش عهد عتيق) كه حتي در روزگار مرگ خدا (به قول نيچه) به حيات خود ادامه داد و اينك نيز در ميان قوم بني اسرائيل (صرف نظر از هر مكاني كه در آن زندگي مي كنند) حي و حاضر است. يوري ايوانف در فصل اول كتاب به مباني فلسفي و تاريخي انديشه صهيونيسم مي پردازد. و در اين راه از افكار بزرگان و انديشمندان بنيان گذار صهيونيسم سود مي برد، مرداني چون تئودور هرصل- مارتين بابر- ناهوم ساكالو- احدها آم- آرون و ايزمن و... كه هر يك به نوبه خود بخش عظيمي از انديشه صهيونيسم را ساخته و پرداخته، كرده اند. اهداف اين ايدئولوژي (كه ماهيت حقيقي آن را دربرمي گيرد و نمايشگر بانيان قدرتمند و متنفذ آن است) در همين ابتداي كار از شيوه هاي تبليغاتي و توجيحي آن جدا مي شود و در دو شاخه موازي به پيش مي رود ( همان گونه كه بنيان گذاران آن چنين مراحلي را طي كردند). سرمايه داران قدرتمند يهودي كه به واسطه پيوستگي قوم يهود در سراسر جهان شبكه اي منسجم و كار آمد از هم كيشان خود را به سهولت در چنگ خويش داشتند و از نيروي فكري و مادي و مالي آنان حداكثر بهره كشي را مي كردند به تدريج پس از چندين قرن خود را در مقابل شرايطي يافتند كه پيوستگي قوم يهود را زير سؤال مي برد و با گسستن پيوندهاي احساسات قومي- مذهبي و نژادي يهوديان در جهان، قدرت فائقه آنان را در رهبري اين بلوك عظيم و سازمان يافته سرمايه به شدت تضعيف مي كرد. جماعت هاي يهودي (متانسب با تعاريف ماكس وبر از مفاهيم جامعه و جمعيت) كم كم دست از زبان عبري برمي داشتند و در محيط و كشور محل سكونت خود حل مي شدند. پذيرفتن زبانهاي جديد و ازدواج با ساكنين غير يهودي (مثلاً در آلمان يا انگلستان) بحران سرمايه هاي اجتماعي- فرهنگي بلوك يهوديان را وارد مراحل جديدي مي كرد و كليميان ثروتمند و شركاي غير يهودي متنفذشان را پيش از پيش نگران مي ساخت. جهان نوين، پس از گذار از مرحله فئوداليسم به عصر سرمايه داري هرگز نمي توانست از چنين شبكه قدرتمند- منسجم و بسيار ثروتمند جهاني چشم بپوشد، گواينكه با رشد ارتباطات و طراحي مفاهيمي چون پلوراليسم سياسي و ديني و البته اجتماعي و دولت ملي (كه اجازه مشاركت آزاد و تمام كمال را به اقليت يهوديان مي داد و احساس اقليت بودن و روح قوميت سامي را از آنان گرفت) ناخواسته به تضعيف و اضمحلال اين شبكه ياري مي رساند.
|