شش داستان پيرامون ارواح، موجودات شيطانى و خون آشام ها كه همه در شهر مكزيكو روى مى دهند، ژانر ادبى متفاوتى از كارهاى پيشين «كارلوس فوئنتس» نويسنده مكزيكى و دارنده معتبرترين جايزه هاى ادبى دنياى اسپانيايى زبان يعنى «سروانتس» (۱۹۸۷) و «پرنس آستورياس» (۱۹۹۴) است.
او مى گويد: «در مكزيك داستان هايى چون «آروئلا و پادشاهان» را داريم كه خود من رمان هايى چون «آئورا» را بر پايه آنها پديد آورده ام. در اسپانيا براى مثال ما نويسنده اى چون «بِكِر» را داريم . . . اما چندان به اين موضوع توجهى نشده است، شايد تنها در آرژانتين اين توجه بيشتر بوده است. همچنان كه ما «چيچن ايتزا» و «تئوتيوآكان» را داريم كه به آنها اتكا كنيم، و در آرژانتين فقط «پامپا و دريا» را دارند و آنها مجبور شدند تا آثارى چون «كتابخانه بابل» و «اختراع مورِل» پديد آورند، . . .
اينها ميوه هاى ادبياتى هستند كه تمايل به دوباره ساختن سنت و پيشينه اى دارند كه بدان نيازمند است، براى همين هم ادبيات آرژانتين سرشار از تصوير و خيال هستند. آرژانتين كشورى است كه خود را با داستان توصيف مى كند.»
••• •قله هاى رفيع اين ژانر ادبى آلن پو، موپاسان، استوكر، وايلد و بيرز هستند. شما به آنها تأسى مى كنيد؟
ببينيد، مثلاً ادبيات چين ادبيات متنوعى نيست، بلكه فقط توده اى از موضوعات گوناگون است. بنابراين وقتى مى نويسم سعى مى كنم تا انديشه اى فراتر از نوعيت و موضوعيت ادبيات چين را عرضه كنم. و همين به من اجازه مى دهد تا از همه نويسندگانى كه ياد كرديد بهره بگيرم، همه آنها به تنوعى قابل توجه در موضوع، از خلال خاطرات حك شده در ضمير جمعى ملت هاى خود دست يافته اند. من هم درونمايه «آئورا» را از خاطره جمعى ملت مكزيك گرفته ام. ( اين همان چيزى است كه در ادبيات ژاپن نيز مى بينيم، براى نمونه در داستان «ماه سرگردان پس از باران») حكايت دخترى است كه همچون روح از درون صداى پيرزنى خودش را به ما نشان مى دهد.
|