اسطوره ها؛ ظاهراً به توجيه خردگرايانه تن در نمى دهند، با اين حال محرك استفسار عقلانى اند. اسطوره چيزى نيست مگر دانش يا تاريخ ابتدايى، يا تجسم تخيلات ناخودآگاه. شجره شناسى اساطير از سوى كسانى ابداع گرديده كه مى گويند: اسطوره ها فقط همان معنايى را دارند كه خود مى گويند. اساطير انعطاف پذير و انطباق پذيرى بى پايانى دارند.* مسعود ميرى كارشناس، نگاهى برگرفته از مضامين به جاى مانده و در عين حال متفاوت و خاص، به اسطوره و اسطوره پردازى دارد. به «مواجهه» و كاركردهاى آن نگرش عميق و اساسى دارد تا آنجا كه هرجا با ماهيت وجودى و بديهى در هر مسأله اى برخورد مى كند، بى آنكه وجود اصيل و روشن آن را منكر شود يا ناديده بگيرد، به بررسى كنشهاى لازم در آن مى پردازد و از «مواجهه» با مسأله ياد مى كند. مواجهه براى او به منزله ديدن، درك كردن و پذيرفتن موضوع است كه رفتارهاى هنجار و منطقى را متعاقب خود به دنبال خواهد داشت. او معتقد است اگر اسطوره ناظر بر گذشته غير قابل تجربه باشد، در بستر زمان مفيد بودن آن روشن خواهد بود و اين به معناى مواجهه با واقعيتى قابل درك و انكارناپذير است. شايد پرداختن به اسطوره از زاويه كاركردى و برون تاب اجتماعى آن، نظريه جديدى باشد كه با نگاه مسعود ميرى پژوهشگر فرهنگى فرصت پرداختى تازه به خود گرفته است. * برگرفته از كتاب اسطوره نوشته ك. ك. روتون، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور. نشر مركز. تعريف كاركردى اسطوره در دوره ما چيست؟ > بايد توجه داشت كه نمى توان تعريف جامع و مشخصى از اسطوره ارائه داد. حتى تعريفى كه در فرهنگهاى لغت پيرامون آن ارائه شده، به گونه اى با اسطوره مواجهه پيدا كرده كه نتوان به تعريف واضحى رسيد.نزديك شدن به مفاهيم به اين شكل، بيشتر به گنگ شدن و محو شدن مفاهيم مى انجامد. چنان كه اگوستين قديس در كتاب اعترافات خود به دانستن اسطوره مشروط به پاسخ نكشاندن و توضيح نخواستن، اعتراف كرده است. شايد اينگونه تلقى ها، اساساً به دليل نوع مواجهه جوامع بشرى با مفهوم اسطوره مى باشد. اسطوره، در جايگاهى ايستاده كه انسان هنوز نتوانسته تعريف يكتايى از آن ارائه دهد. چنانكه فرويد تفسير ديگرى دارد و اسطوره را غرايض و كاركردهاى آن عنوان مى كند. اصولاً اسطوره هاى برتر از فرهنگ برتر و فرهنگ برتر از قوم برتر بر مى خيزد. چگونه خاستگاههاى فرهنگى اسطوره ساز، به رفتارهاى عرفى و عادت گونه نزديك مى شوند؟ > گاهى هم سنخ بودن اسطوره با فضاى فرهنگى و تاريخى جامعه پيرامون خود، باعث مى شود كه نوعى همزيستى بين اين دو حادث شود. چنين نقش و واكنشهايى رويكردهاى عادت گونه را پديد مى آورد و از آنجايى كه تعريف مقبول تر و پذيرفتنى تر ارائه داده است، در جريانهاى مختلف زندگى وارد مى شود تا حدى كه شؤونات زندگى را براى افراد با آرامش و سهولت بيشترى همراه مى كند. اين نگرش، تصورى در اذهان ايجاد مى كند كه از آن به عنوان «نقطه امن فرهنگى» ياد مى كنند. از اين پس اعمال اين رويكردهاى تجربه شده و پذيرفتنى، «روال عادت» به خود مى گيرد تا جايى كه در برابر عقايد و افكار تازه، به دليل عدم تجربه، مقاومت مى كند. مى توان از تمام رويكردهاى پذيرفته شده به عنوان رفتارهاى عادتى ياد كرد و يا اينكه تأثير مداوم آن در طول زندگى را به قوت «عادت گونه» شدن آنها دانست؟ > در اينجا، در حقيقت از يك فن استفاده شده است. اينكه بشر نخستين روابط و زندگى اش را با روشهايى آسان، ملموس و توفيق آفرين مى كرد، به دليل به كارگيرى «فن تبديل رفتارهاى روزمره به روش مكرر» بوده است. شيوه هاى زندگى او با فنونى كه تجربه كرده و آزموده بود، به مرور زمان مبدل به بخشى از رفتار مكرر او مى شد. رابطه باورهاى آيينى، اسطوره و رفتارهاى پذيرفتنى و مكرر چگونه است؟
|