گم گشتگى فكرى ايران سرزمينى است كه به دليل موقعيت جغرافياى سياسى خود همواره مورد طمع قدرتهاى سياسى در دوره هاى مختلف تاريخى بوده است و همين معنا ايران را به چهارراه حوادثى تبديل كرده است كه مردم ايران در بسيارى از دوره هاى تاريخى مورد هجوم اقوام و قدرتهاى خلق الساعه قرار مى گرفته اند لذا ايرانى كردن ادبيات اقوام سلطه گر از جمله روحيات ايرانيان در طول تاريخ بوده است. ايرانيان ادبيات اسكندر و سرداران او را ايرانى كرده اند، تعاليم اسلام را پذيرفته و با تعمق و اجتهاد در آن به فرهنگ ايرانى نزديك كردند، ادبيات مغول ها و تاتارها را در فرهنگ خود مستحيل كردند و در مجموع با قدرتهاى غالب هر دوره از تاريخ سرسازگارى فرهنگى داشتند اما عجب است كه ايرانى كردن مدرنيته در ايران بيش از يكصدسال به درازا كشيده است و... علتهاى سياسى عدم شكل گيرى نظام اجتماعى مدرن در ايران فضاى گفت وگوى ما با دكتر غلامعباس توسلى رئيس گروه جامعه شناسى دانشگاه علوم اجتماعى دانشگاه تهران است كه در پى مى آيد. آقاى دكتر! همانطور كه مى دانيد جامعه ايران هنوز نتوانسته به يك سازماندهى مدرن اجتماعى دست پيدا كند و در كنار آن طبيعى است كه نهادهاى مدنى نيز نتوانند در جامعه ايران شكل بگيرند. اين معضل مى تواند علل مختلف و از جمله سياسى داشته باشد. براى ورود به بحث، علتها و ريشه هاى اساسى و كلى را كه مدنظر داريد بفرماييد. كشور ما يك جامعه سنتى با فرهنگ خاص خودش است كه فرهنگى سنتى، تاريخى و ايلياتى بسيار طولانى داشته است. متأسفانه جهان اسلام از جمله ايران از قرن ۸ ـ۹ يا ۱۴ـ ۱۵ ميلادى دولتهاى آگاه و داراى بينش و عرق ملى نداشته است. تا اين دولتها بتوانند جامعه را همراه با زمان پيش ببرند. در نتيجه به نوعى دچار انحطاط نيز شده است. در واقع ما از قرن ۱۳ ـ۱۴ ميلادى تا قرن بيستم در حال سقوط بوديم و حتى نمى توانستيم به صورت عادى زندگى كنيم. زد وخوردها و لشكركشى ها و پس از آن نيز با تهاجم مغول ها و تاتارها گروههاى مختلف ديگر روى كار آمدند كه هم كشت و كشتارها و هم خرابى هاى زيادى به بار آوردند هم مردم را از لحاظ روحى تحت فشار قرار دادند به طورى كه مردم ايران به گونه اى حالت سازگارى پيدا كردند كه دولتها هر كارى مى خواستند مى كردند. در واقع شما سازگارى مردم را ناشى از پذيرش واقعيت جامعه در حال هرج و مرج ايران در قرون گذشته مى دانيد؟ سازگارى مردم يعنى اينكه بدون مقاومت در برابر توفان حوادث سر خم مى كنند و تا حدودى آن را خودى كرده و مى پذيرند و به زبان ساده رضا به قضا مى دهند و به آنچه پيش مى آيد تن مى دهند. در عين حال معنى سازگارى اين است كه يك سؤال و گرايش معين نداشته اند. مثلاً ما مى گوييم در دوره قاجار اين همه زمامداران و صدراعظم ها تحت تأثير القائات روس ها وانگليسى ها بودند و هر كس مى خواست انگلوفيل، روسفيل آلمارنوفيل بود. همينطور كسانى هم بوده اند مثل ميرزا آقاخان نورى كه حتى حاضر بود پرچم انگليس را بالاى خانه اش بگذارد. البته اينها استثنا بوده اند ولى كلاً در دوره گذشته اين مسائل وجود داشته است. اتفاقاتى كه در دوره قاجار مى افتد مخصوصاً جنگ اول ايران و روس كه منجر به عهدنامه گلستان مى شود و جنگ دوم كه چندسال بعدعمداً آغاز شده و به عهدنامه تركمنچاى منجر مى شود، زهر چشم شديدى در برابر تكنولوژى غرب از ايرانى ها گرفته مى شود. يعنى تكنولوژى كه روس ها داشتند و ايرانى ها نداشتند تقريباً در دوره فتحعليشاه هيچ ابتكار و بينش تاريخى و جغرافى وجود نداشت. آقامحمدخان كه جزو سران ايلات بود با لشكركشى ايران را تسخير كرد و قسمتهايى از شمال و گرجستان را هم گرفت اما وقتى اين سرزمين ها به دست شاهان قاجار افتاد، دوران تفوق اروپا و روس ها از نظر تكنولوژى و نظام جديد بود و هم نوعى سازش و آرامش نيز بر پادشاهان قاجارها كم شده بود كه باعث شده ايران در شرايط روحى منفعل و تسليم قرار بگيرد. اين جريان در تمام قرن۱۹ دوران فتحعليشاه ادامه پيدا مى كند و به تدريج زمامداران تا حدودى در برابر قدرتهاى بزرگ محتاط مى شوند. مردم چطور؟ مردم هم حالت تسليم پيدا مى كنند البته شورش هايى در گوشه و كنار انجام مى گيرد ولى مى بينيم كه فشار دولت قاجار شديدتر مى شود زيرا مى ترسند و بسيار نگران هستند كه مبادا روسها دوباره حمله كنند و قسمت ديگرى از ايران دوباره از دست برود. يعنى نوعى احساس حقارت در كشور حاكم مى شود؟ بله. ازآن طرف مدرنيته نيز رشد مى كند و مردم با ديدن ماشين آلات جديد، توسعه، صنعت، تكنولوژى، علم و كتاب هايى كه ترجمه مى شود متوجه مى شوند كه عقب افتاده اند.به اين ترتيب احساس عقب افتادگى پديدار مى شود. قراردادهاى مختلف و امتيازدهى درايران به نفع روس ها و انگليسى ها رسم مى شود و هرامتيازى كه انگليس ها مى گيرند، روس ها نيز درمقابل آن امتياز مى خواهند و به قول مرحوم مصدق «موازنه مثبت» ايجاد مى شود.ولى به هرحال از نظر فرهنگى و روانى، ايران درشرايط خاصى قرارمى گيرد. شما از دوران سقوط نام برديد، دراين دوران حتى تا زمان آقامحمدخان شاهديم كه هنوز احساس حقارت درميان سطوح سياسى ايرانيان وجودنداشت. اين احساس حقارت سياسى چه علت هايى داشت؟ يك بخش از آن از قرن ۷-۶ شروع شد كه مربوط به كل جهان اسلام بود. جهان اسلام در يك دوره شكوفايى و سرعت و گسترش داشت. ولى با آمدن مغول ها، آخرين خليفه بغداد نيز از بين رفت و حكومت هاى مختلف محلى و كوچك و پراكنده به وجود آمد كه با هم درجنگ وستيز بودند و خيلى طول كشيد تا صفويه توانست يك حكومت ملى سراسرى را از بين حكومت هاى محلى ايجاد كند.
|