در زمان قديم در يكي از شهرها مردي زندگي ميكرد كه نامش حاتم بود و يك ساختمان داشت كه چهل در داشت و هر كس كه به آن شهر وارد ميشد حتماً مهمان حاتم ميشد و از يك در ميرفت بعد از خوردن و آشاميدن با يك سيني طلا و يك اسب از آنجا خارج ميشد. يك روز مردي مهمان حاتم شد و از يك در وارد شد و بعد از خوردن و آشاميدن با يك سيني طلا ...
|